رخ تو فتنه جهان بودی
گر نه، از دیده نهان بودی
دل و دین رفت در سر غم تو
کاش باری امید جان بودی
ز رخت یادگار خواستمی
گرنه اشکم چو ارغوان بودی
دل، به خستی بجان ز دست غمت
گرنه رویم چو زعفران بودی
میزبانی است تازه وعده تو
گرنه در لقمه استخوان بودی
عشوه ئی میدهی که آن توام
کی چنین بودی، ار چنان بودی
خوردمی، بر زخاک کوی تو دوش
گر نه فریاد پاسبان بودی
در رکابم فلک پیاده شدی
چون قبول تو هم عنان بودی
از مقیمان آستان غمت
فخر گردی گر آسمان بودی
زان لطافت که در دل است تو را
کاشکی هیچ در زبان بودی
سرما گر به هیچ ارزیدی
خاک آن فرخ آستان بودی
دوش گفتی اثیر از آن من است
نه چنین بودی ار چنان بودی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آنکه بوبکر را چو جان بودی
کی به فرزند او زیان بودی
کاشکی چارهای در آن بودی
که ز ما چشم بد نهان بودی
تو که خود مونس روان بودی
چون ز حشم دلم نهان بودی
من خود اندر حجاب خود بودم
ورنه با من تو در میان بودی
از تو می بافتم خبر، بگمان
[...]
گر نه اندر پناه کان بودی
لعل چون سنگ رایگان بودی
این سخن گر نه در میان بودی
آدمی نیز بیزبان بودی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.