داد دلم نمیدهد زلف ستم پرست تو
دست تظلم ای پسر، در که زنم زدست تو
بسکه ز راه عربده، در دل هوشیار من
تیر تمام کش کشد، نرگس نیم مست تو
از تو شکسته ام چو گل تابکی ای مه چگل
در حق من شکسته دل، هر نفسی شکست تو
گه بامید خوانده ام، گه بعتاب رانده ام
بر در دل بمانده ام، عاجز و پای بست تو
زنده بلی بلی زنم، نام نهاد دشمنم
بس که بلی همی زنم، در عقب الست تو
خواسته ام بدست آن، با تو که خنجر اجل
هم به نشاندم ز سر، آرزوی نشست تو
بو که شبی جدا کند طالع من رها کند
میل سوی وفا کند طبع جفا پرست تو
کام اثیر در جهان، باد جهان بکام تو
دولت تند رام تو چرخ بلند پست تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در صدد هلاک من شیوهٔ چشم مست تو
مرد کشی و سرکشی عادت زلف پست تو
غیرت دل نشاندم بر سر آتشی دگر
هر نفسی که بنگرم با دگری نشست تو
هر سر مویت، ای پسر، دست گرفته خاطری
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.