گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

چنین که غمزه خوبان نشست در کینم

مدان که یک نفس ایمن ز فتنه بنشینم

حلال باد چو می خون من بر آن ساقی

که غرقه کرد به یک جرعه تقوی و دینم

چنان اسیر بتم کم ز قبله نیست خبر

ز من حکایت بطحا مپرس کز چینم

گذشت عمر و عمارت نمی پذیرد، از آنک

خراب کرده نظاره نخستینم

به بوستان نروم کان هوس رخت نگذاشت

که دل کشد به سوی ارغوان و نسرینم

خوش است گریه و آن هم نه گوهری ست، کزو

مفرحی بتوان ساخت بهر تسکینم

به خواب دیده ام امشب که در کنار منی

چه خوابهای پریشانست این که می بینم

هنوز با تو مقام دو کون خواهم باخت

اگر چه مهره ز نطع حیات برچینم

بکش به تیغ که راضیست خسرو مسکین

مکش ز بهر خدا از زبان شیرینم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
اثیر اخسیکتی

بهر کژم که نهی نقش خویش می بینم

نه آن حریفم لیکن که مهره برچینم

گرفت دستخوشم، عشوه وصال تو لیک

بدست نامد خوش خوش ز پای ننشینم

بر آن دلم که نبینم بچشم روی صلاح

[...]

عراقی

شود میسر و گویی که در جهان بینم؟

که باز با تو دمی شادمانه بنشینم؟

به گوش دل سخن دلگشای تو شنوم؟

به چشم جان رخ راحت فزای تو بینم؟

اگر چه در خور تو نیستم، قبولم کن

[...]

سعدی

سگی شکایت ایام با کسی می‌کرد

نبینی‌ام که چه برگشته حال و مسکینم

نه آشیانه چو مرغان نه غله چون موران

قناعتم صفت و بردباری آیینم

هزار سنگ پریشان به یک نگه بخورم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
جهان ملک خاتون

نه یاریی دهدم بخت تا رخت بینم

نه طاقتی که دمی در فراق بنشینم

نه صبر آنکه برآرم دمی نفس بی تو

نه آنکه غیر تو خواهم کسی که بگزینم

دلم ببردی و آنگاه قصد جان کردی

[...]

جامی

به دیده ای که ز راه تو خار و خس چینم

دریغم آید اگر در گل و سمن بینم

اگر چه دنیی و عقبی کنند بر من عرض

من آستان تو بر هر دو کون بگزینم

من و دعای تو همواره این بود کارم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جامی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه