گنجور

 
 
 
سنایی

تو شیردلی شکار تو دل باشد

جان دادنم از پی تو مشکل باشد

وصل تو به حیله کی به حاصل باشد

مدبر چه سزای عشق مقبل باشد

اوحدالدین کرمانی

از دل همه ساله درد حاصل باشد

از درد گزیر نیست چون دل باشد

و آن را که زدرد بی نصیب است چو من

هم دل باشد ولیک غافل باشد

کمال‌الدین اسماعیل

چون در تو نه فضل و نه تفضل باشد

نه بخششی از سر تمول باشد

ما را ز سر و ریش تو میبگزیرد

طاسی و پلاسی چه تجمل باشد؟

مولانا

در سینهٔ هر که ذره‌ای دل باشد

بی‌مهر تو زندگیش مشکل باشد

با زلف چو زنجیر گره بر گرهت

دیوانه کسی بود که عاقل باشد

مجد همگر

گر بر سر گل تاج مکلل باشد

و اندر بر گل جامه مهلل باشد

هم بر سرش ادبار موکل باشد

از گل مطلب وفا که گل کل باشد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه