در عهد تو آسوده کس از داغ ستم نیست
گر سنگ سیاه است که بی آتش غم نیست
خاک قدمت هرکه شود بگذرد از عرش
ای خاک بر آن سر که ترا خاک قدم نیست
آزار دل ما مکن ای گل که حرام است
مرغ دل عاشق کم از صید حرم نیست
هر چند که جور تو ز اندیشه زیادست
تا بیش بود مهر من از جور تو کم نیست
نشکفت دل ما زنسیم کرم کس
افسوس که در باغ جهان بوی کرم نیست
خوشباش اگر درد و ملالی رسد از دوست
در جام جهان صاف سلامت همه دم نیست
اهلی مزن از همدمی ماه و شان لاف
کایشان نکنند این کرم و شان توهم نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زان شاه که او را هوس طبل و علم نیست
دیوانه شدم بر سر دیوانه قلم نیست
از دور ببینی تو مرا شخص رونده
آن شخص خیالست ولی غیر عدم نیست
پیش آ و عدم شو که عدم معدن جانست
[...]
گر کوه تحمل کسی از بار ستم نیست
در عشق تو ثابت قدم آن سست قدم نیست
پیشت فلک از بار غمت خم شده چون ماست
در دور تو آزاده کس از بار ستم نیست
پیش تو وجود و عدم ما چه تفاوت
[...]
جز نام تو بر لوح دلم هیچ رقم نیست
در نامه ما یک سر مو سهو قلم نیست
ما خود سر طومار شکایت نگشاییم
خودگوی، فراموشی احباب ستم نیست؟
بر نامه سودازدگان نکته نگیرند
[...]
بی ساخته در اهل کرم رسم کرم نیست
ورنه سخن اهل کرم لا و نعم نیست
غیر از دل بی کینهٔ آیینه ضمیران
آن کیست که بر سینهٔ او داغ درم نیست؟
در قید هوا و هوس و لاف بزرگی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.