زان شاه که او را هوس طبل و علم نیست
دیوانه شدم بر سر دیوانه قلم نیست
از دور ببینی تو مرا شخص رونده
آن شخص خیالست ولی غیر عدم نیست
پیش آ و عدم شو که عدم معدن جانست
اما نه چنین جان که به جز غصه و غم نیست
من بیمن و تو بیتو درآییم در این جو
زیرا که در این خشک به جز ظلم و ستم نیست
این جوی کند غرقه ولیکن نکشد مرد
کو آب حیاتست و به جز لطف و کرم نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این بیتها از یک شاعر کلاسیک فارسی بیانگر احساسات عمیق و تأملات فلسفی هستند. شاعر از نوعی دیوانگی و عدم تعلق به دنیای مادی سخن میگوید و نشان میدهد که وجودش پر از غم و اندوه است. او به جایی میرسد که میخواهد از این حالت رهایی یابد و به عدم برود که به عنوان منبع جان و زندگی توصیف شده است. همچنین، به خشکی و ظلم در این دنیا اشاره میکند و آرامش و آب حیات را تنها در لطف و محبت میجوید. به طور کلی، این شعر به جستجوی معنا و حقیقت در زندگی و احساس انزوا و ناتوانی انسان در مقابله با مشکلات دنیا پرداخته است.
هوش مصنوعی: من به خاطر آن پادشاهی که هیچ آرزویی برای نشان و پرچم ندارد، دیوانه شدهام، چرا که بر سر دیوانگی، هیچ نوشتهای وجود ندارد.
هوش مصنوعی: اگر از دور به من نگاه کنی، میبینی که فردی در حال حرکت هستم. اما آنچه میبینی صرفاً یک خیال است و وجود واقعی ندارد.
هوش مصنوعی: به سوی عدم برو و در آنجا قدم بگذار، زیرا عدم منبع و سرچشمهی جان است. اما این جان، فقط آکنده از غم و اندوه نخواهد بود.
هوش مصنوعی: ما در این محیط بیروح و خالی از محبت، به هم میپیوندیم و به دنبال فرصتهایی برای یاری هم هستیم، چرا که در این دنیای خشک و بیرحم، جز ستم و ظلم چیز دیگری وجود ندارد.
هوش مصنوعی: این جریان آب به آرامی غرق میکند، اما مردی که آب حیات را دارد، غرق نمیشود و فقط لطف و کرم خداوند او را نجات میدهد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
در عهد تو آسوده کس از داغ ستم نیست
گر سنگ سیاه است که بی آتش غم نیست
خاک قدمت هرکه شود بگذرد از عرش
ای خاک بر آن سر که ترا خاک قدم نیست
آزار دل ما مکن ای گل که حرام است
[...]
جز نام تو بر لوح دلم هیچ رقم نیست
در نامه ما یک سر مو سهو قلم نیست
ما خود سر طومار شکایت نگشاییم
خودگوی، فراموشی احباب ستم نیست؟
بر نامه سودازدگان نکته نگیرند
[...]
بی ساخته در اهل کرم رسم کرم نیست
ورنه سخن اهل کرم لا و نعم نیست
غیر از دل بی کینهٔ آیینه ضمیران
آن کیست که بر سینهٔ او داغ درم نیست؟
در قید هوا و هوس و لاف بزرگی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.