گنجور

 
اهلی شیرازی

در عهد تو آسوده کس از داغ ستم نیست

گر سنگ سیاه است که بی آتش غم نیست

خاک قدمت هرکه شود بگذرد از عرش

ای خاک بر آن سر که ترا خاک قدم نیست

آزار دل ما مکن ای گل که حرام است

مرغ دل عاشق کم از صید حرم نیست

هر چند که جور تو ز اندیشه زیادست

تا بیش بود مهر من از جور تو کم نیست

نشکفت دل ما زنسیم کرم کس

افسوس که در باغ جهان بوی کرم نیست

خوشباش اگر درد و ملالی رسد از دوست

در جام جهان صاف سلامت همه دم نیست

اهلی مزن از همدمی ماه و شان لاف

کایشان نکنند این کرم و شان توهم نیست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مولانا

زان شاه که او را هوس طبل و علم نیست

دیوانه شدم بر سر دیوانه قلم نیست

از دور ببینی تو مرا شخص رونده

آن شخص خیالست ولی غیر عدم نیست

پیش آ و عدم شو که عدم معدن جانست

[...]

اهلی شیرازی

گر کوه تحمل کسی از بار ستم نیست

در عشق تو ثابت قدم آن سست قدم نیست

پیشت فلک از بار غمت خم شده چون ماست

در دور تو آزاده کس از بار ستم نیست

پیش تو وجود و عدم ما چه تفاوت

[...]

صائب تبریزی

جز نام تو بر لوح دلم هیچ رقم نیست

در نامه ما یک سر مو سهو قلم نیست

ما خود سر طومار شکایت نگشاییم

خودگوی، فراموشی احباب ستم نیست؟

بر نامه سودازدگان نکته نگیرند

[...]

سعیدا

بی ساخته در اهل کرم رسم کرم نیست

ورنه سخن اهل کرم لا و نعم نیست

غیر از دل بی کینهٔ آیینه ضمیران

آن کیست که بر سینهٔ او داغ درم نیست؟

در قید هوا و هوس و لاف بزرگی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه