پرتوی گر افکنی در چشم از شمع جمال
چشم من بتاخنهای گردد چو فانوس خیال
کاش چشمم را بر آری وقت کشتن تا شود
کاسه چشم پر از خونم سگانت را سفال
وعده دیدار لیلی چون به عید افتاده است
جای آن دارد که گردد قامت مجنون هلال
مست وصلش پر مشو ایدل که می باید کشید
در شب هجران خمار مستی روز وصال
حسن او کز دست دانایان عنان دل ربود
چون نگه دارد دل از وی اهلی شوریدهحال
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و زیبایی است. شاعر خود را به عنوان یک سگ در خدمت معشوق معرفی میکند و میگوید که این رابطه هرگز نمیتواند عمیق و واقعی شود. او از زیباییهای معشوق میگوید که چقدر دلانگیز و حیرتآور است، به طوری که یک نگاه به او میتواند ذهن را برای سالها مشغول کند. رابطه بین آنها را به رابطه خورشید و شبنم تشبیه میکند، که در آن رسیدن به همدیگر غیرممکن است. شاعر به شدت درگیر خیال معشوق است و اصرار دارد که هرگز آن را فراموش نخواهد کرد. در نهایت، او با اشاره به شوق و اشتیاق درونی خود، تصریح میکند که وابستگی به معشوق چیزی است که نمیتواند ترک کند.
هوش مصنوعی: اگر نوری از زیبایی چشمان من به چشمت بیفتد، مانند فانوسی در دنیای خیال تو میدرخشد و روشنایی میبخشد.
هوش مصنوعی: ای کاش وقتی که میخواهی مرا بکش، چشمانم را ببندی تا اشکهایم از شدت درد مانند کاسهای پر از خون شود و آن را به منزلهی ظرفی برای سگهایت قرار دهم.
هوش مصنوعی: وعدهی ملاقات لیلی در روز عید است و این فرصت خوبی است که مجنون، با قامت زیبا و دلربای خود، به صورت هلالی جلوهگری کند.
هوش مصنوعی: در عشق و همراهی نزدیک معشوق، به خود مسلط باش و از نوشیدن بیحد و مرز پرهیز کن؛ چرا که در شب جدایی، باید به حسرت و غم این شوق بیاویزی و در روز وصال از خوشحالی و سرمستی بهرهمند شوی.
هوش مصنوعی: زیبایی او چنان است که دلهای دانایان را به تسخیر خود درآورده است؛ حال آنکه چگونه میتوان دل را از او دور نگه داشت در حالیکه هر کس بر سر دوراهی شور و شوق قرار دارد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مهرگان آمد گرفته فالش از نیکی مثال
نیک وقت و نیک جشن و نیک روز و نیک حال
فال فیروزی و زرّست : آسمان و بوستان
کان یکی پیروزه جامه است این دگر زرّین نهال
گرد برگ زرد او بر چفته شاخ زرد خوش
[...]
اهل گردون دوش چون دیدند بر گردون هلال
خرمی کردند و فرخ داشتند او را بفال
با دعا و با تضرع دستها بر داشتند
پنج حاجت خواستند از کردگار ذوالجلال
نصرة دین و دوام دولت و امن جهان
[...]
تا شمر چون درع داودی شد از باد شمال
گشت چون تخت سلیمان گلبن از حسن و جمال
در ببارد از هوا هر ساعتی ابر بهار
مشگ پالد بر زمین هر ساعتی باد شمال
کرد چون عمان زمین را اشگ ابر قطره بار
[...]
عید را با مهرگان هست اتفاق و اتصال
هر دو را دارند اهل دولت و ملت به فال
اتفاق و اتصال هر دو بر ما خرم است
مرحبا زین اتفاق و حبذا زین اتصال
عید آیینی است کز وی هست ملت را شرف
[...]
بس کنید آخر محال ای جملگی اصحاب مال
در مکان آتش زنید ای طایفهٔ ارباب حال
زینهار و زینهار از گرم رفتن دم زنید
زین یجوز و لایجوز و خرقه و حال و محال
خرقهپوشان گشتهاند از بهر زرق و مخرقه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.