عاقبت بگذرد این تیره شب غم خوشباش
صبح امید شود همدم ما هم خوشباش
همه عالم بتو ای خواجه گرفتم که بدند
تو گرانی مکن و با همه عالم خوشباش
زخم دل به بود از منت مرهم ز طبیب
دست بر دل نه و بی منت مرهم خوشباش
یکدم ای صبح سعادت که چراغم باقی است
تو هم آخر بمن سوخته یکدم خوشباش
خوش برآ بر در آن مه بسگانش اهلی
سخن اینست که با عالم و آدم خوشباش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.