مشاطه تو جلوه ناز ای پسر بود
طاووس را چه حاجت مشاطه گر بود
با سایه همرهی نکنم شب بکوی تو
صاحب نظر ز سایه خود بر حذر بود
گر سیل خون ز دیده فشانیم دور نیست
ماراکه از تو آنهمه خون در جگر بود
ذوقی است کشته کشتن عاشق ز بهر تو
ور جان دهد بپای تو ذوقی دگر بود
از نخل آرزو رطبی گر نمیدهی
سنگی بزن که از تو مرا این ثمر بود
هرچند عاشقان گله از دلبران کنند
مارا شکایت از دل خود بیشتر بود
گر شمع راه مرغ سحر شد چراغ گل
ما را چراغ راه زآه سحر بود
اهلی چو بنده نگهی شد بیک نظر
او را بخر که قیمت او یک نظر بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف عشق و احساسات عمیق عاشق نسبت به معشوقش میپردازد. شاعر با استفاده از تشبیهات و تصاویر زیبا، نشان میدهد که زیبایی و جذابیت معشوق به حدی است که نیازی به آرایش و جواهرات ندارد. همچنین اشاره میکند که عشق و احساسات عمیق، حتی در زمانهای سخت و دشوار، به قوت خود باقی میمانند و عاشق حاضر است جان خود را برای معشوق فدا کند. در نهایت، شاعر به ارزش نگاه و توجه معشوق اشاره میکند و میگوید که یک نگاه از جانب او به اندازه طلاست. این شعر نمایانگر درد و لذت عشق و آرزوهای بزرگ عاشقانه است.
هوش مصنوعی: زیبایی تو مانند طاووس است و نیازی به آرایش و زیباییسازی ندارد. تو خود به تنهایی چنان جلوهای داری که هیچ کس نمیتواند آن را بهتر کند.
هوش مصنوعی: من در شب به کوی تو نمیآیم و با سایهام همصحبت نمیشوم، زیرا صاحبنظر از سایه خودش باید مراقب باشد.
هوش مصنوعی: اگر خون از چشمانمان بریزد، دور از انتظار نیست که تو نیز اینقدر در دل ما خون داشته باشی.
هوش مصنوعی: کشتن عاشق به خاطر تو لذتی خاص دارد و اگر جانش را پای تو بدهد، لذت دیگری نیز در این کار نهفته است.
هوش مصنوعی: اگر نمیتوانی میوهای از آرزوهایم به من بدهی، حداقل با یک ضربه سنگی به من نشان بده که این آرزو به کجا رسیده است.
هوش مصنوعی: عاشقان ممکن است از معشوقان خود شکایت کنند، اما ما خودمان بیشتر از دل خودمان ناراحتیم.
هوش مصنوعی: اگر شمع، راهنمای پرنده سحر باشد، چراغ گل ما فقط روشناییست که از آه و ناله سحر به ما میرسد.
هوش مصنوعی: وقتی که یک بنده یا خدمتگزار به لطف و توجه خاصی از سوی کسی نایل میشود، باید او را گرامی داشت و ارزش او را دانست، چرا که آن نگاه و توجه، به تنهایی قیمت و ارزش او را بالا میبرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا آفتاب چرخ چو زرین سپر بود
تا خاک زیر باشد و گردون زبر بود
تا ابر نوبهار مهی را مطر بود
تا در زمین و روی زمین بر، نفر بود
از دست دوست هر چه ستانی شکر بود
وز دست غیر دوست تبرزد تبر بود
دشمن گر آستین گل افشاندت به روی
از تیر چرخ و سنگ فلاخن بتر بود
گر خاک پای دوست خداوند شوق را
[...]
ایدوستان بکام دلم نیست روزگار
آری زمانه دشمن اهل هنر بود
رسمیست در زمانه که هر کم بضاعتی
رتبت بسیش ز اهل هنر بیشتر بود
دریا صفت که منصب خاشاک اندرو
[...]
ای بلهوس که آمده میهمان وعظ
وقتی بیا که زهر بکامت شکر بود
پژمرده دل زبان نگشایم بموعظت
شمشیر رامقابله باجانور بود
کسب کمال اهل جهان کسب زر بود
علامه آن بود که زرش بیشتر بود
نیک و بد زمانه بود کاش مثل هم
خارش بسر رسد گلش ار تا کمر بود
داد از نفس درازی این دل که همچو شمع
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.