گنجور

 
اهلی شیرازی

صید یوسف صورتان دل از ره معنی کند

گرگ بیمعنی چه سگ باشد که این دعوی کند

آنچه بیند دیده مجنون نبیند چشم غیر

گرچه چشم ظالمی نظاره لیلی کند

فیض جانبخشی به فضل و نکته دانی کی بود؟

کی فسون سحر کار معجز عیسی کند

با چنین شکل و شمایل گر در آید از درم

دوزخ بیت الحزن را جنت اعلی کند

دم مزن اهلی که عشق آیین خاموشان بود

نیست عاشق آنکه او از دوست واویلا کند