گنجور

 
اهلی شیرازی

از خاک رهم عشق بر افلاک برآرد

چون ذره مرا مهر تو از خاک برآرد

تا رفت گل روی تو از گلشن چشمم

مژگان در چشم از خس و خاشاک برآرد

شبها بسر خاک شهیدت نه چراغ است

آهی است که او از جگر چاک برآرد

از آه من آسوده نباشد ملایک

کاین آتش دل دود ز افلاک برآرد

بزدود مه روی تو از صیقل ابرو

هر زنک که آیینه ادراک برآرد

هر خار که آلوده بپای سگت از خون

چشم از مژه اشک فشان پاک برآرد

شد در صدف دیده اهلی در اشکی

هر ژاله که آن روی عرقناک برآرد

 
 
 
گلها برای اندروید
صائب

کی دست کرم خواجه ز امساک برآرد

قارون چه خیال است سر از خاک برآرد

از طول امل هر که دهد دام سرانجام

چون موج ز دریا خس و خاشاک برآرد

شد روی ترا پرده عصمت خط مشکین

[...]

اسیر شهرستانی

جذب نگهت جام می از تاک برآرد

گیرایی چشمت مژه از خاک برآرد

از گریه ما مستی چشم تو نظر باز

دستی به دعای سحری تاک برآرد

روح شهدا منصب پروانه بگیرند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه