زلف چو مار او کشد در دهن بلا مرا
چون نروم که مو کشان می کشد اژدها مرا
همچو مگس در انگبین کوشش هرزه میکنم
دست ز خویش مگسلم تا تو کنی رها مرا
زخم دل از تو تابکی؟ صبر نماند و طاقتم
وه چه کنم مگر دهد صبر و دلی خدا مرا
با همه آفتاب من از سر مهر طالع است
هیچ وفا نمی کند طالع بی وفا مرا
کوه بلا چو اهلیم گر نه ز غم بیفکند
دست اجل به زور خود کی فکند ز پا مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف درد و رنج عشق و بلای عشق میپردازد. شاعر به تصویر زلف محبوب خود که مانند ماری او را در چنگال بلا گرفته است، اشاره میکند و از ناتوانی در رهایی از این حالت صحبت میکند. او خود را مانند مگسی میداند که بیفایده در پی جذب محبت و عطوفت محبوبش تلاش میکند، اما در عین حال احساس میکند که هیچ امیدی به بهبودی ندارد. شاعر به زخم دلی که از عشق خورده و کتم از صبر و طاقتش اشاره میکند و از خدا طلب کمک و صبر مینماید. او همچنین بر بیوفایی طالع (سرنوشت) خود تأکید میکند و از بار غم و بلا مینالد و ناتوانی انسان در مقابله با سرنوشت را بیان میکند.
هوش مصنوعی: زلف او مانند ماری است که به دردسر میافتد و مرا در معرض خطر قرار میدهد. چگونه میتوانم فرار کنم وقتی که او با موهایش مرا به سمت خود میکشد و مانند اژدهایی به دام میاندازد؟
هوش مصنوعی: همچون مگسی که در عسل تلاش بیهوده میکند، من هم بیهدف و بینتیجه در حال کوشش هستم. مانند مگسی که بر خود نمیتواند مسلط باشد، امیدوارم تو به من اجازه بدهی که از این وضعیت رهایی یابم.
هوش مصنوعی: زخم دل من از تو عمیق شده است. دیگر صبر و تحملی برایم نمانده و نمیدانم چه کاری باید انجام دهم، جز این که از خدا بخواهم صبر و دلی به من بدهد.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه آفتاب من به خاطر محبت همیشه درخشان است، اما سرنوشت من هیچ وفایی ندارد و بیوفا است.
هوش مصنوعی: بلای سنگین مانند کوهی است که اگر نه از غم و ناراحتی به من آسیب برساند، مرگ با قدرتش نمیتواند مرا از پا بیندازد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شانه زند چو کلک من طره مشکفام را
سرمه خامشی دهد طوطی خوش کلام را
فاخته کو، که بوسه بر کنج دهان من زند؟
سرو پیاده گفته ام شیشه سبز فام را
مرغ چمن رمیده ام زخمی خار آشیان
[...]
خواهی اگر نظر کنی حوصله امام را
بین که چگونه میکشد خسرو تشنه کام را
چند بروی خودکشی پردهٔ صبح و شام را
چهره گشا تمام کن جلوهٔ ناتمام را
سوز و گداز حالتی است باده ز من طلب کنی
پیش تو گر بیان کنم مستی این مقام را
من بسرود زندگی آتش او فزوده ام
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.