سرشک شادی وصل ارچه جان گداز آمد
خوشم که دیگرم آبی بجوی باز آمد
بکعبه هر که ز بهر سجود شد ز درت
سری بسنگ زد آخر بعجز باز آمد
اگر چه عشق نخست از مجاز میخیزد
حقیقت همه عالم درین مجاز آمد
چو با تو شمع بدعوی زبان کشد ترسم
که سر بباد دهد چون زبان دراز آمد
دل رقیب چه سوزد ز آه من چه عجب
که سنگ خاره از این شعله در گداز آمد
سر نیاز بپای تو سرو ناز نهاد
چو ناز در تو نگنجید در نیاز آمد
بسوخت اهلی و یار از درش درون نامد
کنون که نیز در آمد بخشم و ناز آمد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
غلام حلقه به گوش تو زار باز آمد
خوشی درو بنگر، کز ره دراز آمد
به لطف، کار دل مستمند خسته بساز
که خستگان را لطف تو در کار، ساز آمد
چه باشد ار بنوازی نیازمندی را؟
[...]
رسید مژده ی شادی که شاه باز آمد
خلاص یافت دل از غم که دلنواز آمد
نگارم ار چه بسی انتظار می فرمود
چو صد نگار کنونم ز در فراز آمد
مرا ز درد فراقش شکایتی می بود
[...]
سرشک شادی وصل از چه جانگداز آمد
خوشم که دیگرم آبی بجوی بازآمد
چو شمع باتو بدعوی زبان کشد ترسم
که سر بباد دهد چون زبان دراز آمد
اگر چه عشق نخست از مجاز میخیزد
[...]
دلم بجا زتماشای دلنوازآمد
شکار وحشیی از دام جست وباز آمد
چرا یکی نشود ده نشاط من کان شوخ
به صد عتاب شد وباهزارناز آمد
اگر چه از نظر آن دلبر گران تمکین
[...]
به من نه نامه از آن شوخ دلنواز آمد
همای رفته ز بخت بلند باز آمد
فکنده سر به زمین قاصدم به سوی تو رفت
چو دید قامت سرو تو سرفراز آمد
بجز ترانهٔ ناقوس نغمه راست نکرد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.