گنجور

 
اهلی شیرازی

ز بسکه گرد رهت جان عاشقان دارد

نسیم کوی تو پیوسته بوی جان دارد

دو نرگس تو ز مژگان بصد زبان در حرف

چرا چه غنچه لبت مهر بر دهان دارد

بسینه دل که طپید از خیال غمزه تو

کبوتری است که شاهین هم آشیان دارد

بکوی عشق زیان هرچه میشود سودست

کسی که سود طمع میکند زیان دارد

رخ چو ماه کند اقتضای بد مهری

گمان مبر که کسی ماه مهربان دارد

نعیم هردو جهان کوثر است و آب حیات

شهید عشق هم این دارد و هم آن دارد

بر آستان تو اهلی است سر بلند اما

اگر بعرش رسد سر بر آستان دارد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode