گنجور

 
اهلی شیرازی

سر من اگر نشانی ز در کنشت دارد

چکنم کسی چه داند که چه سرنوشت دارد

بصلاح و پند مردم تن من چگونه چون خم

نشود سرشته می که چنین سرشت دارد

نرسد بدرد نوشان المی ز سیل فتنه

که سراچه محبت نه بنای خشت دارد

چو قدح کشیم رنجد چو کنیم توبه گوید

که هنوز عاشق ما غم خوب و زشت دارد

چو شراب خورد اهلی ز کف حبیب امشب

که حواله صبوحی به می بهشت دارد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode