نه هر دل کز نوا دم زد قبول دلنواز افتد
سر محمود میباید که در پای ایاز افتد
اگر از بام عرش افتد سرم بر خاک راه تو
ز شادی برجهد از جای و در پای تو باز افتد
سگانت بر نیاز نازنینان نازها دارند
مباد آنروز کایشانرا بناز کس نیاز افتد
تو را هر گه که میبینم چراغ مجلس یاران
چو شمع از رشک مغز استخوانم در گداز افتد
بپای هر خس و خاری چو آب دیده زان افتم
که باشد سایه یی بر ما ز سرو و سرفراز افتد
من از غیرت نمیخواهم که تا بد بر تو مهر و مه
که ترسم سایه ات بر دیگری ای سرو ناز افتد
بفتراک حقیقت گفته یی اهلی که یا بددست؟
حقیقت پرسی آن عاشق که در دام مجاز افتد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در آن مجلس که از مستی رخت طاقت گداز افتد
اگر خورشید تابان چهره افروزد به گاز افتد
علاج من همان از چشم بیمار تو می آید
کجا درد محبت را مسیحا چاره ساز افتد؟
به دامان غرور آب زمزم گرد ننشیند
[...]
وجودت تا ز چشم کیمیای امتیاز افتد
چو سیم قلب یک دم کاش راهت بر گداز افتد
تو کز هول صراط از پا فتادی وه نمیدانم
چه خواهی کرد اگر ره بر دم شمشیر ناز افتد؟
چه یکرنگی است این یارب که گر محمود را بر دل
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.