گنجور

 
اهلی شیرازی

زلف یار از دست رفت و دل ازو دیوانه ماند

مشک رفت از خانه اما بوی او در خانه ماند

خانه ناموس کندم از پی گنج مراد

آن نیامد عاقبت در دست و این ویرانه ماند

شمع چندان سر کشید از ناز کز برق فنا

خود نماند و داغ حسرت بر دل پروانه ماند

ساغر عشرت شکست و هر کسی راهی گرفت

عاشق افتاده دل در گوشه میخانه ماند

گرچه آن شوخ پریوش را نماند آن حسن و ناز

اهلی سرگشته باری از غمش دیوانه ماند

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode