مرا ز عشق نه عقل و نه دین دنیایی است
چه زندگی است که من دارم این چه رسوایی است
حدیث شوق همین بس که سوختم بی تو
سخن یکی است دگرها عبارت آرایی است
جدا ز یوسف خود تا شدم یقینم شد
که چشم بستن یعقوب عین بینایی است
چو سوختم مبر ای باد خاکم از در دوست
که دشمنم نکند سرزنش که هر جایی است
ز ناتوانی از آن کعبه مرادم دور
خوش است کعبه ولی شرط ره توانایی است
چو طبع یار ز ذکر فرشته می رنجد
چه جای دردسر عاشقان شیدایی است
مزن بر آتش ما آب امشب ای گریه
که سوز سینه اهلی چراغ تنهایی است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان درد و شوق عشق میپردازد. شاعر از کمبود عقل و دین در عشق خود سخن میگوید و نشان میدهد که زندگی بدون معشوق چه رسواییای به همراه دارد. او به سوختن و دلتنگیاش اشاره میکند و بیان میکند که جدا شدن از یوسف (معشوق) به او فهماند که عدم دیدن او باعث روشنایی و بیناییاش شده است. شاعر از باد میخواهد که خاکش را از در دوست نرساند، زیرا او ترجیح میدهد که دشمنی نکند. همچنین او درباره دوری از کعبه (هدف مقدس) و مشکل بودن مسیر عشق سخن میگوید. در نهایت، او از گریه و سوختن به عنوان بخش مهمی از تنهایی و عشق یاد میکند.
هوش مصنوعی: عشق باعث شده که نه به عقل و نه به دین توجهی نکنم. این زندگیای که دارم چه معنایی دارد و این چه وضعیتی است که در آن قرار گرفتهام؟
هوش مصنوعی: شوق و longing برای من به حدی است که بدون تو به آتش کشیده شدم، و تنها کلامی که میتوانم بگویم همین احساس من است؛ بقیه فقط عباراتی هستند که تنها ظاهر قضیه را میسازند.
هوش مصنوعی: زمانی که از یوسف خود دور شدم و به حقیقت پی بردم، دریافتم که بستن چشم یعقوب در واقع نشان دهنده بینایی و درک عمیق است.
هوش مصنوعی: ای باد، وقتی که در آتش عشق سوختم، خاک من را از درِ دوست نبر، چون دشمنم نمی تواند مرا سرزنش کند؛ چرا که هر جا که باشم، حال من همین است.
هوش مصنوعی: به خاطر ناتوانیام، از آن کعبه دورم، اما برای رسیدن به آن، باید توانایی داشته باشم. کعبه، هدف من است، اما برای دستیابی به آن، باید امکاناتش را داشته باشم.
هوش مصنوعی: وقتی روح و دل محبوب از یاد فرشتهها دلگیر است، دیگر برای عاشقان دیوانه نیاز به دردسر نیست.
هوش مصنوعی: امشب ای اشک، بر آتش ما آب نریز. زیرا سوزش دل ما، همچون چراغی در تنهایی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زهی رفیق که با چون تو سروبالایی است
که از خدای بر او نعمتی و آلایی است
هر آن که با تو دمی یافته است در همه عمر
نیافته است اگرش بعد از آن تمنایی است
هر آن که رأی تو معلوم کرد و دیگر بار
[...]
نه پر ز خون جگرم از سپهر مینائی است
هلاک جانم ازین بیوفای هر جائی است
یکی ببین و یکی جوی و جز یکی مپرست
از آن جهت که دو بینی قصور بینائی است
وفا و مهر از آن گل طمع مدار ای دل
[...]
مرو به بادیه گردی که زرق و شیدایی است
برهنگی مطلب که آن لباس رعنایی است
زبان ببند و نظر باز کن که منع کلیم
کنایت از ادب آموزی تقاضایی است
دماغ یوسف اگر تر کنند کف ببرد
[...]
خوشم به درد که در پرده شکیبایی است
بدم به داغ که آیینه دار رسوایی است
به فکر زینت باطن کسی نمی افتد
مدار مردم عالم به ظاهرآرایی است
مشو به سینه چاک از گزند عشق ایمن
[...]
ز جام عشق تو هر سبزه مست سودایی است
به هر طرف که نظر می کنم تماشایی است
بیاض سبزه گشودم کتاب گل خواندم
به نام شوق تو هر شبنمی معمایی است
هوا ز موج طراوت سفینه غزل است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.