آن شمع گلرخان که رخش لاله زار ماست
طوفان آتشی است که در روزگار ماست
تا خوشه چین خرمن صاحبدلان شدیم
تخم محبت همه در کشت و کار ماست
زین آتش نهفته که در خاک میبریم
تا حشر لاله یی که دمد داغدار ماست
در دام عشق ما ز سر شوق میرویم
کانکس که صید ما کند اول شکار ماست
ما تشنه لب به مسجد و ساقی بمیکده
بر کف شراب کوثر و در انتظار ماست
اهلی بمال چهره زردی که زر شوی
زان کیمیای عشق که خاک مزار ماست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر به زیبایی عشق و شوق را توصیف میکند. شاعر از شمعی میگوید که نورش مانند گلرخان است و طوفانی از آتش را در دل خود احساس میکند. او به خوشهچینی محبت میپردازد و میگوید که در دل این آتش نهفته، عشق و شوقی وجود دارد که آنها را به پیش میبرد. تشنگی آنها به مذهب و میخانهی عشق اشاره دارد و در انتظار تجربهای عمیق و معنوی هستند. در نهایت، اشارهای به رنگ و زیبایی عشق دارند که از خاک قبرها برمیخیزد.
هوش مصنوعی: شمع زیبای ما که چهرهاش مانند گلهای لاله است، همانند طوفان آتشینی است که در دوران ما وجود دارد.
هوش مصنوعی: ما گندمزاری پر از محبت را کاشتیم و اکنون در حال برداشت این محبت از خرمن دلهای صاحبدلان هستیم.
هوش مصنوعی: از این آتش پنهانی که در دل خاک داریم تا روزی که لالهای به شکوفایی برسد و داغ دلسوز ما را به نمایش بگذارد.
هوش مصنوعی: درگیر عشق هستیم و با شوق و ذوق به سوی آن میرویم، چرا که چیزی که ما را به دام میاندازد، نخستین هدف ماست.
هوش مصنوعی: ما با دلی تشنه به گرمی مسجد و به یاد ساقی در میخانه هستیم که در دستش شراب کوثر را دارد و در انتظار ماست.
هوش مصنوعی: به کسی که چهرهاش رنگپریده است، بگو که با عشق و محبت دلی خالص و زنده کن، چرا که آنچه در خاک مزار ماست، به اندازهای ارزشمند است که میتواند به طلا بدل شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن سرو ناز رسته که اندر کنار ماست
سر بر فلک کشیده و فارغ ز کار ماست
پای دلم چو سرو فروشد به خاک مهر
دستی که دستگیر نباشد نگار ماست
در ما نظر فکن ز سر مهر کز غمت
[...]
مقصود ما ز ملک جهان وصل یار ماست
این کار اگر برآید، پس کار کار ماست
ما در میان نار محبت بسوختیم
بعد از فنا مراد دل اندر کنار ماست
هر بلبلی بگلشن ما راه کی برد؟
[...]
خشنود بودن از غمِ عشق تو کار ماست
ز آنرو به غم خوشیم که دیرینه یار ماست
ما را چه غم که در عقب ششدر غمیم
نقش خیال روی تو تا در دوچار ماست
روزی که عیش و ناز ببخشی به عاشقان
[...]
رندی و شب روی به دو عالم چکار ماست
شکرخدا که دلبر عیار یار ماست
در شام زلف یار چه احیا کنیم شب
گوید بروز وصل که شب زنده دار ماست
بر ما چو خضر شد صفت و ذات و اسم و فعل
[...]
عشق توچاره ساز دل بیقرار ماست
درد و غم تو مرهم جان فگارماست
فقر و فناست شیوه رندان جان فشان
در راه عشق هستی و ناموس عارماست
معشوقه باز و رندم و قلاش و پاکباز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.