اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۲

آن شمع گلرخان که رخش لاله زار ماست

طوفان آتشی است که در روزگار ماست

تا خوشه چین خرمن صاحبدلان شدیم

تخم محبت همه در کشت و کار ماست

زین آتش نهفته که در خاک میبریم

تا حشر لاله یی که دمد داغدار ماست

در دام عشق ما ز سر شوق میرویم

کانکس که صید ما کند اول شکار ماست

ما تشنه لب به مسجد و ساقی بمیکده

بر کف شراب کوثر و در انتظار ماست

اهلی بمال چهره زردی که زر شوی

زان کیمیای عشق که خاک مزار ماست