امروز غیر غم زتو هیچم نصیب نیست
فردا اگر همین بود آنهم غریب نیست
در کوی عشق هرکه بمیرد عجب مدار
حیرت ز زندگیست که مردن عجیب نیست
ای بیخبر که عیب کنی سوز ناله ام
سوز از گل است از طرف عندلیب نیست
هرکس که داشت درد دلی با طبیب گفت
درد دل من است که هیچش طبیب نیست
نگذاشت برق حسن تو کسرا که جان نسوخت
وانهم که هست جان کسی عنقریب نیست
میرم به کنج بیکسی و گر رسد حبیب
چندان رقیب هست که جای حبیب نیست
اهلی شکایت تو ز ساقی نه بر حق است
کز فیض آفتاب کسی بی نصیب نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از غم و عشق سخن میگوید. او بیان میکند که امروز هیچ چیزی جز غم عشق برایش نیست و اگر فردا هم همینگونه باشد، تعجبی ندارد. او اشاره میکند که در کوی عشق، مردن کسی عجیب نیست. شاعر به بیخبری کسانی که نالهاش را عیب میکنند، اشاره میکند و بیان میکند که درد دلش به طبیب نمیرود. او همچنین به زیبایی محبوبش اشاره میکند که اجازه نمیدهد کسی عاشق شود. در انتها، شاعر به تنهایی خود و وجود رقبای بسیار در عشق اشاره میکند و میگوید که هیچکس از نعمت عشق بینصیب نیست.
هوش مصنوعی: امروز هیچ چیزی جز غم از تو نصیبم نشده است و اگر فردا هم همین طور باشد، جای تعجبی ندارد.
هوش مصنوعی: در عشق، اگر کسی بمیرد، نباید تعجب کنی. حیرت واقعی در زندگی است، چون مرگ در این مسیر چیز عجیبی نیست.
هوش مصنوعی: ای کسی که از درد من خبر نداری و عیبجویی میکنی، بدان که نالهٔ من مانند آتش نیست؛ بلکه همچون عطری از گل است و این احساس ناشی از دلبر نیست.
هوش مصنوعی: هر کسی که در دلش غم و اندوهی داشته باشد، وقتی با پزشک صحبت میکند، میگوید که درد دل من چیزی است که هیچ درمانی برای آن وجود ندارد.
هوش مصنوعی: دلربایی تو به قدری شگفتانگیز است که کسی را توان زنده ماندن نیست. حتی کسانی که در زندگی هستند، به زودی از بین خواهند رفت.
هوش مصنوعی: در جایی دورافتاده و تنهایی میروم و اگردوستی هم برسد، به قدری رقبای زیادی وجود دارند که دیگر جایی برای دوست واقعی نیست.
هوش مصنوعی: شکایت تو از ساقی بیپایه و اساس است، زیرا هیچکس از نعمت خورشید بیبهره نمیماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دردیست درد عشق که هیچش طبیب نیست
گر دردمند عشق بنالد غریب نیست
دانند عاقلان که مجانین عشق را
پروای قول ناصح و پند ادیب نیست
هر کو شراب عشق نخوردهست و دُردِ دَرد
[...]
بیرون میا ز پرده که ما را شکیب نیست
اینک بلند گفتمت، از کس حجیب نیست
تا پای در رکاب لطافت نهاده ای
اشکم کدام روز که پا در رکیب نیست
پیش رخت که بر ورق لاله خط کشید
[...]
در عشق هیچ درد چو درد حبیب نیست
درمان درد عشق بدست طبیب نیست
ای زلف پر ز چین تو شام دل غریب
دانی که هیچ شام چو شام غریب نیست
دریاب کز فراق تو یک لحظه نگذرد
[...]
بر درد عشق دوست مرا گر طبیب نیست
هیچم دوای درد چو وصل حبیب نیست
بستان و گلستان و گل اندر جهان بسیست
بر روی چون گل تو چو من عندلیب نیست
لیکن ز گلستان گل وصلت ای صنم
[...]
در هر دلی که مهر جمال حبیب نیست
گر جان عالم است که با ما قریب نیست
گوئی رقیب بر سر کویش مجاور است
لطف حبیب هست غمی از رقیب نیست
دُردی درد نوشم و با درد دل خوشم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.