گنجور

 
اهلی شیرازی

دیوانه یارم من و با کس نظرم نیست

مشغول خودم وز همه عالم خبرم نیست

من مست دل آشفته ام ای همدم مشفق

خارم مکش از پای پروای سرم نیست

زخمی بود از عشق بهرمو که مرا هست

با آنهمه از عشق نکویان حذرم نیست

ای قبله حاجت زدرت رو بکه آرم؟

زنهار مرانم که ازین در گذرم نیست

تا خون جگر بود فرو ریختم از چشم

رحمی بکن امروز که نم در جگرم نیست

زاهد دهدم توبه که کار تو صلاح است

پنداشت مگر خواجه که کاری دگرم نیست

اهلی ز جهان قسمت هر کس زر و سیم است

این قسمت من بس که غم سیم و زرم نیست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode