دل ز غم تا کی کند فریاد، خاموشی خوش است
ساقیا جامی بده کز غم فراموشی خوش است
غیر مستان مدهوش از جهان خوشدل نیند
عقل عاقل در نمییابد که مدهوشی خوش است
میرود آن شوخ و عاشق های و هویی میکند
بخت سلطان خوش که ما را هم بچاووشی خوش است
تا سیه پوشید از خط عارضش حالی شود
مردم چشم مرا زان تا سیه پوشی خوش است
پیش ازین خوش بود آغوش پریرویان مرا
این زمانم با سگ خوبان هم آغوشی خوش است
روی همچون گل کجا موی سفید ما کجا
ساده رویان را بهم بازی و سر گوشی خوش است
پیر گشتی اهلی، از بزم جوانان دور شو
در جوانی با جوانان عشق و می نوشی خوش است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.