هرجا که بود یار و سرور است
غایب مشو از وی اگرت میل حضور است
زخم دل ما مرهم صبرست علاجش
وین مرهم زخمی است که با درد صبور است
معراج سعادت طلبی روی سوی عشق آر
کاندر ممر عقل ترقی به مرور است
ساقی همه دم زهر غمی گر رسد از دور
هر کو به تو نزدیک ز غمها همه دور است
صد فتنه شود زنده گر از عشق زنی دم
گویا نفس اهل محبت دم صور است
با گل منشین تا نخوری خار ملامت
گر عشق ضروری است ملامت چه ضرور است
اهلی مکنش سرزنش از سجده آن بت
گر بنده خطا کرد خداوند غفور است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا شمع دل، افروخته بزم حضور است
داغ غم عشق و سر من آتش طور است
غم بر کمر مور، نهد کوه گران را
در کشور لاغربدنان کار به زور است
ترسم که شوی خرج ره ای عقل گران جان
[...]
مه را که جهان گر همه پرماتم و شور است
او را شب سور است
ای کرمک شب تاب سراپای تو نور است
پرواز تو یک سلسلهٔ غیب و حضور است
غداری و مکاری و زور از من دور است
دولت همه غداری و مکاری و زور است
جهلاست و غرور است در دولت و زان در
بیرون شود آن را که نه جهل و نه غرور است
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.