ای ز جان شیرین تر و زیباتر از حور و پری
من چگویم جان من از هر چه گویم بهتری
آب حیوانی چو پیش چشم من استادهای
ور خرامی جان من از آب حیوان بگذری
گر ز لعل آتشین یکجرعه افشانی بخاک
مرده را خون در رگ افسرده در جوش آوری
جام زر دادی بغیر و خون دل دادی بما
ایگل رعنا تو با هر کس برنگ دیگری
سوی اهلی میکنی گاهی نگاه از چشم مست
باشد از روی کرم یک ره به سویش بنگری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی عشق و درد جدایی است. شاعر به سراغ یوسفی میرود که معشوقش را دوست دارد و از او میخواهد که در سختیها خود را گرانجانی نکند. او تأکید میکند که باید با خوشروحی برای زندگی مواجه شد و از غم و اندوه جلوگیری کرد. در ادامه، شاعر به احساس و کمال دلی که در وصال معشوق به دست میآید اشاره میکند و هشدار میدهد که اگر کسی نتواند از عشق خود به موقع بهرهبرداری کند، در نهایت پشیمانی را تجربه خواهد کرد. همچنین، او بر اهمیت صبر و تحمل در برابر جدایی تاکید دارد و میگوید بهتر است که انسان در شرایط سخت، زنده بماند و به تلاش خود ادامه دهد تا از زندگانی بهرهمند شود.
هوش مصنوعی: ای تو که از جان من عزیزتر و زیباتر از پریها و حوریها هستی، چه بگویم دربارهات؟ هر چه دربارهات بگویم، از جان من هم عزیزتر و بهتر است.
هوش مصنوعی: هر زمان که آب حیات در جلوی چشمانم قرار دارد و تو در آنجا به آرامی قدم میزنی، جان من از دیدن تو و آب حیات، تحت تاثیر قرار میگیرد و شاداب میشود.
هوش مصنوعی: اگر از لعل سرخ یک جرعه نوشی، میتوانی خاک مرده را به آتش بکشی و خون را در رگهای بیجان به جوش بیاوری.
هوش مصنوعی: تو به ما جام زیبا و زرینی دادی و از دل خود خون ریختی، ای دختر زیبا، تو با هر کس رنگ و حال متفاوتی داری.
هوش مصنوعی: گاهی با نگاهی مهربانانه به کسی مینگری، در حالی که خودت مست و غافلی. این نگاه از روی بزرگواری و لطف توست که او را به سوی خود میکشاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای جهان را دیدن تو فال مشتری
کیست آن کو نیست فال مشتری را مشتری
گر ز عنبر بر سمن عمدا تو افکندی زره
آن زره که کاشته است از غالیه بر ششتری
آهوی بزمی تو با کبر پلنگانت چکار
[...]
ای شکسته تیره شب بر روی ، روشن مشتری
تیره شب بر روی روشن مشتری در ششتری
از شکر بر نقره داری دانۀ یاقوت سرخ
وز شبه بر عاج داری حلقۀ انگشتری
زلف مشکین تو پنداری که آزر بر نگاشت
[...]
ای شکنج زلف جانان بر پرند ششتری
سایبان آفتابی یا نقاب مشتری
توده توده مشک داری ریخته بر پرنیان
حلقه حلقه زلف داری بافته بر ششتری
گاه بر گلنار تازه شاخهای سنبلی
[...]
ای به رخسار و به عارض آفتاب و مشتری
آفتاب و مشتری را من به جانم مشتری
داری از سنبل نهاده سلسله بر آفتاب
داری از عنبر کشیده دایره بر مشتری
از سر زلف سیه با حلقههای سنبلی
[...]
ای پدیدار آمده همچون پری با دلبری
هر که دید او مر ترا با طبع شد از دل بری
آفتاب معنی از سایت بر آید در جهان
زان که از هر معنیی چون آفتاب خاوری
زهره مزهر بر تو سازد کز عطارد حاصلی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.