گنجور

 
اهلی شیرازی

گر بود یوسفش گرانجانی

بگرانجانی خود ارزانی

وقت آن خوش که از سبکروحیست

همچو ساغر گشاده پیشانی

تا نگردد ز گریه دیده سپید

نشکفد نو بهار روحانی

ایگل از خود ملاف کان عارض

گر به بینی ورق بگردانی

هر که خود را نکشت روز وصال

میکشد آخرش پشیمانی

از سر زلف یار رشته صبر

گم کنی هر دم از پریشانی

اهلی از هجر دل بمردن نه

مرده بهتر که زنده درمانی

 
 
 
مسعود سعد سلمان

ما به هر مجلسی ز تو زده ایم

همچو بلبل هزاردستانی

بسته کاری نکرده ای با ما

مردمی کرده ای فراوانی

زود در هر چه خواستیم از تو

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
سنایی

تا کی این لاف در سخن رانی

تا کی این بیهده ثنا خوانی

گه برین بی هنر هنر ورزی

گه بر آن بی گهر درافشانی

با چنین مهتران بی معنی

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۷۳ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
وطواط

ای پناه همه مسلمانی

رافع بن علی شیبانی

تاج دینی و از مکارم تو

همه اصحاب دین بآسانی

در معالی بلند مرتبتی

[...]

سوزنی سمرقندی

من یکی شاعرم نه سامانی

نز نژاد ملوک ساسانی

نه مرا باد حشمت میری

نه مرا اسب و طوق سلطانی

نه غلامان رومی و خزری

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه