می خور که در سرای جهان نیست محکمی
با داست چون حباب درین خانه خرمی
می خور که سنگ حادثه خواهد شکست
گر شیشه سپهری و گر ساغر جمی
ساقی بیا که دیو اجل در سرای ماست
صدگونه چاره ساخته بیچاره آدمی
گر در وجود ماست شکستی چو مه چه غم
خورشید عشق را نرسد دره یی کمی
ای مرهم دل از سرما سایه وا مگیر
کافاق سر بسر همه زخم و تو مرهمی
دردی ز پیر میکده ساقی بما رسان
چون ما سگ دریم و تو در خانه محرمی
دروایی که هر چه بود سنگ فتنه است
اهلی سگ توام که عجب مست و بیغمی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی عشق و درد جدایی است. شاعر به سراغ یوسفی میرود که معشوقش را دوست دارد و از او میخواهد که در سختیها خود را گرانجانی نکند. او تأکید میکند که باید با خوشروحی برای زندگی مواجه شد و از غم و اندوه جلوگیری کرد. در ادامه، شاعر به احساس و کمال دلی که در وصال معشوق به دست میآید اشاره میکند و هشدار میدهد که اگر کسی نتواند از عشق خود به موقع بهرهبرداری کند، در نهایت پشیمانی را تجربه خواهد کرد. همچنین، او بر اهمیت صبر و تحمل در برابر جدایی تاکید دارد و میگوید بهتر است که انسان در شرایط سخت، زنده بماند و به تلاش خود ادامه دهد تا از زندگانی بهرهمند شود.
هوش مصنوعی: بیا مشغول نوشیدن شویم، زیرا در زندگی هیچ چیز پایدار و محکم نیست، مانند حبابی که در این خانه شادی وجود دارد.
هوش مصنوعی: نوشیدن باده را فراموش نکن، چون مشکلات و سختیها پیش خواهد آمد. چه ظرف تو شیشهای از آسمان باشد و چه لیوانی خوشرنگ و زیبا.
هوش مصنوعی: ای ساقی، بیا و همراه من باش، زیرا دژی از مرگ در خانه ما هست. انسانها به شیوههای مختلف تلاش کردهاند تا با این سرنوشت مقابله کنند، اما هیچکدام مؤثر نبوده است.
هوش مصنوعی: اگر در وجود ما درد و رنجی باشد، مانند ماه که میشکند و تمام میشود، چه غمی دارد؟ زیرا نور عشق همچنان در دل ما میتابد و هیچ چیز نمیتواند آن را کم کند.
هوش مصنوعی: ای مرهمی که دل را تسکین میدهی، سایهات را از من برندار، زیرا همه وجودم پر از زخمهاست و تو تنها تسکیندهندهام هستی.
هوش مصنوعی: ساقی، دردی از پیر میخانه برای ما بیاور، چرا که ما همچون سگی هستیم که در خانهای از حریم تو قرار داریم.
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده است که در زندگی ممکن است با مشکلات و چالشهایی شبیه به سنگهای فتنه روبهرو شویم. اما شخص، مانند سگی است که در عین حال ممکن است مست و بیخبر از اطرافش باشد. این بیان به وضعیت انسان اشاره دارد که در midst of turmoil یا ناامیدی، حالت بیخیالی دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا خوی ابر گل رخ تو کرده شبنمی
شبنم شدهست سوخته چون اشک ماتمی
... این مصرع ساقط شده ...
کاندر جهان به کس مگرو جز به فاطمی
کی مار ترسگین شود و گربه مهربان؟
[...]
ای آدمی به صورت و بیهیچ مردمی
چونی به فعل دیو چو فرزند آدمی؟
گر اسپ نیست استر و نه خر، تو هم چن او
نه مردمی نه دیو، یکی دیو مردمی
کم دید چشم من چو تو زیرا که چون کمند
[...]
آمد بهار خرم و آورد خرمی
وز فر نوبهار شد آراسته زمی
خرم بود همیشه بدین فصل آدمی
با بانگ زیر و بم بود و قحف در غمی
صدر جهان رسید بشادی و خرمی
در دوستان فزونی و در دشمنان کمی
شاه جهان و صدر جهان شاد و خرم است
جاوید باد شاه بشادی و خرمی
ای شاه راز طلعت فرخنده فال تو
[...]
در عالم کفایت عقل مجسمی
وز غایت لطافت روح مسلمی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.