زهی ز عارض تو گلرخان حجاب زده
شکسته رنگ چو گلهای آفتاب زده
رخ تو گلشن حسن است و نرگس مستت
میان لاله و نسرین فتاده خواب زده
من از لب تو خرابم همآن دوای منست
که هم شراب یرد زحمت شراب زده
ز شور و گریه و خونابه دلم پیداست
که خنده تو نمک بر دل کباب زده
خیال سبز خطی بست دیده اهلی
نظر کنید که نقشی عجب بر آب زده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و جذابیت معشوق پرداخته و از تأثیر شگفتانگیز او بر شاعر سخن میگوید. شاعر از زیباییهای چهره معشوق، مانند گل و نرگس، صحبت کرده و اشاره میکند که عشق به لبهای معشوق او را از می و شراب بینیاز کرده است. همچنین، او حس درد و اندوهش را به خاطر فقدان معشوق بیان کرده و از خندههای معشوق به عنوان نمک بر زخم دلش یاد میکند. در نهایت، شاعر به تصویری از معشوق اشاره میکند که بر روی آب نقش بسته است.
هوش مصنوعی: چه زیباست چهره تو که چون گلهای آفتابزده، شکوه و جلالی دارد. آن ناز و غمیزی که در چهرهات هست، گویی از زیبایی گلها الهام گرفته است.
هوش مصنوعی: صورت تو مانند باغی پر از زیبایی است و چشمهای خمار تو همچون گلی زير خواب لالهها و نسرینها خوابیدهاند.
هوش مصنوعی: من از لب تو به شدت تحت تاثیر هستم و همان چیزی که به من آرامش میدهد، همان شرابی است که زحمتش را به دوش میکشم.
هوش مصنوعی: دل من از شوق و اندوه و درد پر است و حالتی پریشان دارد. در این حال، لبخند تو مانند نمکی است که بر جگر سوخته و وسوخته من میپاشد.
هوش مصنوعی: تصویری زیبا و دلنشین در ذهن مجسم شده است که به چشمهای تماشاگر میآید. این تصویر به صورت عجیبی بر روی آب نقش بسته و توجه همه را به خود جلب کرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سحرگه آن صنم سرو قد شتاب زده
درآمد از در ابن یمین شراب زده
عرق نشسته ز می بر عذار نازک او
چنانکه بر ورق یاسمین گلاب زده
شکنج طره او بر رخش فتاده چنانک
[...]
در سرای مغان رفته بود و آب زده
نشسته پیر و صلایی به شیخ و شاب زده
سبوکشان همه در بندگیش بسته کمر
ولی ز ترک کله چتر بر سحاب زده
شعاع جام و قدح نور ماه پوشیده
[...]
در سرای مغان رفته بود و آب زده
نشسته پیرو صلائی به شیخ و شاب زده
سبوکشان همه در بندگیش بسته کمر
ولی ز ترک کله ضمه برسحاب زده
گرفته ساغر عشرت فرشته ی رحمت
[...]
عرق به برگ گلت می دود شتاب زده
نگاه گرم که این نقش را بر آب زده؟
چه خانه ها که رساند به آب، طوفانش
رخی که از نگه گرم شد گلاب زده
ز خنده اش جگر آفتاب می سوزد
[...]
چه غم ز حادثه آن را که شد شراب زده
که برق، دست ندارد به کشت آب زده
درین چمن بجز آشفتگی نصیبی نیست
مرا که آب چو گل می کند شراب زده
چه مقصد است ندانم عبث درین وادی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.