گنجور

 
اهلی شیرازی

ماییم دل و دین بسر کار تو کرده

نقد دو جهان در سر بازار تو کرده

داد از که ستانیم مگر هم زلب تو

زانها که بما نرگس خونخوار تو کرده

ای کان مروت مکش اینخسته جگر را

امروز که جا سایه دیوار تو کرده

هم عاقبت ازبند فراقم برهاند

آنکسکه من خسته گرفتار تو کرده

رحمی بکن ایگل که بصد نازبر آرد

اهلی دل خود را که چنین خوار تو کرده