مشتی مگسانیم سپند شکر تو
ما را بچه رانند رقیبان ز بر تو
از دیده بدل رفتی و نزدیک هلاکم
بازآ که بسی دور کشید این سفر تو
بفرست بمن بوی خود ای یوسف مصری
کز رشگ عزیزان ندهندم خبر تو
ایکعبه جان روی من از قبله بگردد
گر قبله حاجت بودم غیر در تو
هرچند که من پیرم و تو نخل جوانی
پیش آی که دستی بزنم در کمر تو
خورشید رخا، هستی خود باز ندیدم
تا ذره صفت دور شدم از نظر تو
اهلی چو نماند از غم او در جگرت آب
حیران لب خشکم و این چشم تر تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای پور ز خاقانی اگر پند پذیری
زین پس نشود عالم خاک آبخور تو
خاک است تو را دایه از آن ترس که روزی
خون تو خورد دایهٔ بیدادگر تو
شیری که لبت خورد ز دایه چو شود خون
[...]
گر سر ببرندم نکشم پا ز در تو
پروای سر خویش ندارم به سر تو
در راه تو آن خاک نشینم که نخیزد
گر خاک شوم خاک من از رهگذر تو
بسیار کم افتد نظر لطف تو با من
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.