شنیده ام که شهی با وزیر خود میگفت
که علم و فضل کلید خزانه هنر است
درخت تلخ ز پیوند تربیت در باغ
به میوه شکرین جاودانه بارور است
وزیر گفت سرشت ستوده باید از انک
به کور دادن آیینه جهد بی ثمر است
مسلم است که هیچ اوستا نیارد ساخت
برنده جوهری از آهنی که بدگهر است
چو این شنید ملک در خفا به حاجب گفت
مرا بدست تو کاری شگرف در نظر است
پی تدارک این کار گربه ای باید
که بسته بر قدم همت تو نامور است
برفت حاجت و فی الفور گربه ای آورد
که هر که دیدش گفتی نه گربه، شیر نر است
ملک به کارکنان گفت کش بیاموزند
صنایعی که نهان در طبایع بشر است
به یک دو هفته چنان شد که حاضران گفتند
یکی ز آدمیان در لباس جانور است
سپس بخواست شهنشه وزیر را و بگفت
ببین به جانوری کز بشر بلندتر است
ببین به گربه که در پیش تخت من برپای
ستاده شمع به کف از غروب تا سحر است
رها نموده عنان طبیعت از تعلیم
گسسته بند شباهت ز مادر و پدر است
وزیر گفت کلام شه است شاه کلام
دل ملوک به فرمان حی دادگر است
ولی به تربیت گربه غره نتوان بود
که چون سرشت مساعد نه، تربیت هدر است
سرشت تلخ چو دارد درخت اگر آبش
ز جوی خلد دهی تیره رنگ و تلخ بر است
ملک به پاسخ وی گفت طرح معقولات
قبیح دان چو مخالف به حس و با نظر است
دلیل عقل اگر بر هوا کند پرواز
چو شد مخالف حس و نظر شکسته پر است
ببین به گربه و صحبت بنه که انکارت
در این قضیه چو انکار ضوء در قمر است
در این میانه ز سوراخ خانه موشی جست
که گربه موش چو بیند ز هوش بیخبر است
فکند گربه ز کف شمع را و در پی موش
دوید هر سو چونانکه خوی جانور است
فتاد شعله آتش ز شمع در ایوان
چنانکه گفتی ایوان تنور پر شرر است
برهنه پای شد اندر گریز و خاصانش
یکی فتاده ز ایوان یکی دوان ز در است
وزیر دامنش اندر گرفت و گفت شها
ببین که تربیت بدسرشت بی اثر است
به تربیت نشود گربه آدمی زیرا
سرشت گربه دگر طبع آدمی دگر است
نه زر توان برد از سنگ وآهن و پولاد
نه آهن آید از آنسر زمین که کان زر است
کسی شکر زنی بوریا طمع نکند
بصورت ارچه نی بوریا چو نیشکر است
حکایت پسر پاره دوز در صف روم
طراز صفحه تاریخ و دفتر سیر است
در این قضیه به بوزرجمهر، انوشروان
بخشم رانده حدیثی که در جهان سمر است
چه گفت؟ گفت بهنا پاک زاده تکیه مکن
که اصل فتنه و بیخ فساد و کان شر است
نعوذبالله اگر سفله ای به جاه رسید
عدوی شهری و دهقان، بلای خشک و تر است
چو بی وسیله فکرت زمام بخت گرفت
پی هلاک بزرگان قوم رهسپر است
باصل تیره بود تربیت چو نقش بر آب
ولی بهلوح مصفا چو نقش بر حجر است
براه مروْ، چه خوش گفت کاروان سالار
که استر ارچه چو اسبست از نتاج خر است
اگر چو گاو خران را دو شاخ تیز بدی
سرین هیچکس از زخم نابکار، نرست
تو ای به چاه طبیعت فتاده یوسف وار
بیا که تاج ملوکت در انتظار سر است
برآ ز چاه طبیعت که با چنین مالک
به مصرِ عالمِ فوق الطبیعتت سفر است
درون مهد طبیعت غنوده ای شب و روز
دلائلت همه ذوق است و سمع یا بصر است
طبیعت این در و پیکر بههم چنان پیوست
که خود تو گوئی استاد هر درودگر است
ز ماوراء طبیعت خبر نداری هیچ
درون خانه چه داند کسی که پشت در است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از مولانا نصیحت میکند که علم و تربیت میتوانند هنر و مهارت را به انسان بیاموزند، ولی سرشت و ذات انسان از تربیت مهمتر است. داستان دربارهی شاه و وزیر است که در مورد قدرت تربیت صحبت میکنند و وزیر تأکید میکند که نمیتوان به تربیت گربهای که ذاتش گربه است، انتظار رفتار آدمی را داشت. در پی این گفتگو، گربهای تربیت میشود که ظاهراً رفتار انسانوار دارد، اما در لحظهای که موش را میبیند، به ذات خود برمیگردد و رفتار جانوری اش را نشان میدهد. شاعر در اینجا به این نکته اشاره میکند که ذات و تربیت نمیتوانند به یکدیگر تبدیل شوند و سرشت آدمی از تربیت مهمتر است. او از داستانهای تاریخی و حکایات نیز برای تأکید بر این پیام استفاده میکند. در نهایت، مولانا از خواننده میخواهد که از چاه طبیعت بیرون بیاید و به مقامهای بالاتر فکری و روحی دست یابد.
هوش مصنوعی: روزی شنیدم که پادشاهی با وزیرش درباره علم و دانش صحبت میکرد و میگفت که علم و فضل، راهی به سوی گنجینههای هنر و خلاقیت هستند.
هوش مصنوعی: درختی که از پیوند و تربیت به وجود آمده، در باغ میتواند میوهای شیرین و دائمی به ثمر آورد.
هوش مصنوعی: وزیر گفت که باید ذات و ویژگیهای خوب کسی را در نظر گرفت؛ زیرا تلاش برای نشان دادن واقعیت به کسی که دیدی ندارد، بیفایده است.
هوش مصنوعی: کاملاً واضح است که هیچ کس نمیتواند از یک آهن بیکیفیت، جواهر ارزشمندی بسازد.
هوش مصنوعی: ملک وقتی این را شنید، به حاجب گفت که من در نظر دارم کاری بسیار مهم و شگفتآور را به تو بسپارم.
هوش مصنوعی: برای انجام این کار، نیاز به یک موش است که به پای تلاش و اراده تو وابسته است و در این زمینه مشهور و شناخته شده است.
هوش مصنوعی: به طور ناگهانی، حاجت برطرف شد و گربهای به میانسال آورده شد که هر کس آن را میدید فکر میکرد که شیر نر است، نه یک گربه.
هوش مصنوعی: پادشاه به کارمندانش گفت که باید صنعتهایی را بیاموزند که در نهایت در ذات بشر نهفته است.
هوش مصنوعی: در مدت چند هفته، به گونهای تغییر کرد که کسانی که او را میدیدند، معتقد شدند که یکی از انسانها در قالب یک حیوان در آمده است.
هوش مصنوعی: سپس شاه وزیر خود را فراخواند و گفت که ببین آیا جانوری وجود دارد که از انسان بلندتر باشد.
هوش مصنوعی: به گربهای نگاه کن که در جلوی تخت من ایستاده و شمعی را در دست دارد، از غروب تا صبح نگهبانی میدهد.
هوش مصنوعی: رهایی از کنترل و محدودیتهای طبیعت، نتیجهی آموزشی است که از پیوندها و شبیهتهای خانوادگی به دست آمده است.
هوش مصنوعی: وزیر گفت که سخن فرمانروا، کلامی است که از دل پادشاهان برمیخیزد و به فرمان انسان دانا و عادل است.
هوش مصنوعی: نمیتوان به تربیت گربهاى مغرور بود، زیرا اگر ذات آن مناسب نباشد، تربیت فایدهای نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: اگر درختی ذاتاً تلخ باشد، حتی با بهترین آبها هم نمیتواند شیرین شود و همچنان طعم تلخ و زشتی خواهد داشت.
هوش مصنوعی: فرشته در جواب او گفت که تحلیل و بررسی منطقی بعضی از امور ناپسند است، زیرا این کار با حواس و دیدگاههای واقعی انسان در تضاد است.
هوش مصنوعی: اگر دلیل عقل به سمت خواستههای نفسانی پرواز کند، به این معناست که وقتی عقل با حس و نظر در تضاد قرار میگیرد، بسیار آسیبپذیر و شکننده است.
هوش مصنوعی: به رفتار و ویژگیهای گربه دقت کن و دربارهاش سخن بگو، زیرا نادیده گرفتن آنچه در موردش میگویی، همانند انکار روشنایی ماه در شب است.
هوش مصنوعی: در اینجا موشی از سوراخ خانهاش بیرون میآید، اما وقتی گربه او را میبیند، موش به قدری ناآگاه و بیخبر است که متوجه خطر نمیشود.
هوش مصنوعی: گربه شمع را از دست انداخت و به دنبال موش در هر سو دوید، همچنان که طبیعت حیوانات ایجاب میکند.
هوش مصنوعی: شعلههای آتش از شمع در ایوان افتادند بهگونهای که گویی ایوان مانند تنوری filled with flames شده است.
هوش مصنوعی: برهنه پا به سوی فرار رفت و از همراهانش یکی از ایوان به زمین افتاده و دیگری به سمت در در حال دویدن است.
هوش مصنوعی: وزیر دامن خویش را گرفت و گفت: ای شاه، نگاه کن که تربیت نادرست و بیاساس هیچ تأثیری ندارد.
هوش مصنوعی: اگر گربه را تربیت کنیم، به انسان تبدیل نمیشود؛ چون ذات گربه با طبیعت انسان متفاوت است.
هوش مصنوعی: هیچ ثروتی نمیتوان از سنگ و آهن به دست آورد و هیچگاه آهن از جایی بهدست نمیآید که منبع طلا وجود ندارد.
هوش مصنوعی: اگر کسی به این فکر کند که از بوریا استفاده کند و به آن طمع ورزد، به اشتباه است، هرچند که ظاهراً شبیه نیشکر است.
هوش مصنوعی: داستان پسری که پارچهدوزی میکند، در میان وقایع تاریخی و سرگذشتها بهعنوان یک روایت مهم قرار دارد.
هوش مصنوعی: در این مورد، بوزرجمهر به انوشروان میگوید که داستانی را از دنیا نقل کند که در آن سخن از سمر است.
هوش مصنوعی: چنین میگوید: فرزند پاک و بیگناه، به این تکیه نکن که سرچشمهی فتنه و فساد است و منبع شر و بدی به شمار میآید.
هوش مصنوعی: اگر انسانهای پست و فاقد ارزش به مقام و قدرتی دست پیدا کنند، به دشمنی با مردم شهر و کشاورزان میپردازند و باعث مشکلات و بحرانهایی برای جامعه میشوند.
هوش مصنوعی: وقتی که فکر بدون راه و وسیلهای، سرنوشت را به دست بگیرد، باعث نابودی بزرگانی از قوم و ملت خواهد شد؛ زیرا در این شرایط، مسیر به سمت تباهی فراهم میشود.
هوش مصنوعی: تربیت در ابتدا و به ظاهر میتواند ناپایدار و بیاثر باشد، مثل نقشی که بر روی آب میماند و سریعاً محو میشود. اما وقتی که این تربیت به خوب و با کیفیت تبدیل شود، مانند نقشی است که بر روی سنگ باقی میماند و همیشگی است.
هوش مصنوعی: در مسیر پیش نرو، زیرا رهبر کاروان به درستی گفت که هرچند الاغ شبیه اسب است، اما در اصل از نسل خر است.
هوش مصنوعی: اگر به خران دو شاخ تیز بدهی، هیچکس از زخم بدکاران نجات نخواهد یافت.
هوش مصنوعی: ای کسی که در چاهِ طبیعت گرفتار شدهای، مثل یوسف بیایید؛ زیرا تاج سلطنتات در انتظار توست.
هوش مصنوعی: از چاه طبیعت بیرون بیا، چون با چنین صاحباختیاری، سفر به سرزمین عالم ماوراء طبیعت برایت ممکن است.
هوش مصنوعی: تو در آغوش طبیعت آرام گرفتهای و در هر لحظه، دلیل شادابیات حس کردن و شنیدن یا دیدن است.
هوش مصنوعی: این بدن و ساختار بههم پیوند خوردهاند بهگونهای که گویی هر بخش آن توسط بهترین سازنده طراحی و ساخته شده است.
هوش مصنوعی: هیچ چیز از آنچه در دنیای فراتر از طبیعت وجود دارد نمیدانی. کسی که در خارج از خانه است، چگونه میتواند از آنچه درون خانه میگذرد باخبر باشد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دلیل نصرت حق زخم نیزه عربست
از اوست هر چه به شرک اندر از بدی شغب است
رسیده ماه محرم به سال پانصد و شصت
به بارگاه وزیر خدایگان بنشست
که تا نظر کند اندر جمال طلعت او
که هیچ شه را مانند او وزیری هست
خجستهرای و همایونلقا و فرّخفال
[...]
کسی نرست ز دنیا مگر خدای پرست
در این زمانه هر آن کس که او به مرد برست
جهان بی خبر آن است و جای بی ادبان
سریر کفر بلند و سرای ایمان پست
رها مکن که جهان تاج بر سر تو نهد
[...]
رئیس دولت و دین ای اسیر دست اجل
شدی و رفت بهین حاصل جهان از دست
زمانه نی در مردی در کرم بشکست
سپهر نی دم شخصی دم هنر دربست
دلم حریق وفاتت چو کرد خاکستر
[...]
چنان به موی تو آشفتهام به بوی تو مست
که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست
دگر به روی کسم دیده بر نمیباشد
خلیل من همه بتهای آزری بشکست
مجال خواب نمیباشدم ز دست خیال
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.