این ز تو شایان و بر بماست سزاوار
اقسم بالخنس الجوار الکنس
بنده درگه امیریست که آمد
در نسب اندر یکی ز دوده افطس
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
این ز تو شایان و بر بماست سزاوار
اقسم بالخنس الجوار الکنس
بنده درگه امیریست که آمد
در نسب اندر یکی ز دوده افطس
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل زان خواهم که بر تو نگزیند کس،
جان زان که نزد بی غم عشق تو نفس،
تن زان که بجز مهر تواش نیست هوس،
چشم از پی آنک خود ترا بیند و بس
چون دشمن و دوست مظهر ذات تواند
از بهرِ تو میکشیم نازِ همه کس
صاحب دیوان به فارس آمده حاکم
نام نباید برد ز فارس دگر کس
مملکت جم کجا وصاحب دیوان
ذلت وخفت برای فارس همین بس
غیر پرندی تنت بجامه اطلس
روح روان را کسی ندید ملبس
گلشن بی تو بتر زتافته محبس
گلخن با تو به از بنای مقرنس
در صف بستان نسیم گشت مهندس
شمع برافروخت از شکوفه بمجلس
راغ پر از نافه شد ز طره سنبل
باغ پر از فتنه شد ز دیده نرگس
آن چو نگاری فکنده طره مفتول
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.