گنجور

 
رضاقلی خان هدایت

اسمش قاضی اسداللّه و فاضلی است صاحب جایگاه. به شیخ مؤمن اخلاص و ارادت داشت. کرامت بسیار از وی ظهور می‌نمود. شخصی قصری دلگشا در خواب دید با رخنهٔ بسیار و ثقبهٔ بی شمار. پرسید که این قصر از کیست و این ثقبه‌ها از چیست؟ خادم قصر گفت: که این قصرِ قاضی اسداللّه است و به هر کرامتی که از وی بروز کرده، رخنه در قصر جاه او پیدا شده. آن مرد از خواب جسته دوان دوان به جانب قاضی رفته که کیفیت خواب خود را به وی بازگوید و او را از اظهار کرامات منع نماید. قاضی گفت که این رخنه هم بالای آن رخنه‌ها باشد. تو چنین خوابی دیده‌ای و آمده‌ای که به من گویی: آن مرد حیران گردیده و اخلاص وی را گزید. آخر الامر در کاشان به رحمت ایزدی پیوست. مرقدش زیارتگاه است. این چند بیت از او نوشته شد:

مِنْاشعاره قُدِّسَ سِرّه

منصور وقت خود منم بهر هلاکم دار کو

بانگ هوالحق می‌زنم دیار کو دیار کو

٭٭٭

میی را کز خرد مستور کردند

به این شوریدهٔ دیوانه دادند

اگر دادند جامی دیگران را

منِ سرگشته را خمخانه دادند

رباعی

تو ز پیدایی خود پنهانی

می‌نبینند ترا بی بصران

٭٭٭

ای آنکه تویی محرم راز همه کس

شرمندهٔ ناز تو نیاز همه کس

چون دشمن و دوست مظهر ذات تواند

از بهرِ تو می‌کشیم نازِ همه کس

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode