ای یاد تو مرهم دل ریش
افتاده ای از چه رو به تشویش
چون قول ببندگیت دادم
پیمان شکنی نباشدم کیش
هر لحظه ارادتم فزون است
هر دم اخلاص بیش از پیش
جان در قدمت نثار سازم
آشفته مدار خاطر خویش
آزرده مشو ز وعده دیر
از طول مفارقت میندیش
لذت ندهد وصال بی هجر
گل با خار است و نوش با نیش
در قهر هزار لطف مخفی است
گر عاشق صادقی میندیش
یا رب بدوشنبه باز بینم
سلطان اندر فضای درویش
ای «بدر» دمی ادب نگهدار
در پیش ادیب دم مزن بیش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و دلتنگی خود میگوید. او به یاد محبوبش دل پریشان دارد و از پیمان خود وفادار میماند. هر لحظه عشق او بیشتر میشود و آماده است تا جانش را برای محبوب نثار کند. شاعر از قول و وعدههای درازمدت میگوید و تأکید میکند که وصال بدون رنج و جدایی ارزش ندارد. او همچنین اشاره به لطفهای نهفته در قهر محبوب دارد و در آخر از ادب و احترام به محبوب یاد میکند.
هوش مصنوعی: ای یاد تو داروی دل شکسته من، چرا اینگونه نگران و مضطرب هستی؟
هوش مصنوعی: وقتی که به تو قول دادم، هیچ وقت پیمان شکنی نکردم.
هوش مصنوعی: هر لحظه محبت و ارادت من به تو بیشتر میشود و هر دم، صداقت و خلوص نیت من افزایش مییابد.
هوش مصنوعی: جانم را در راهت فدا میکنم، اما خودت را آشفته نکن.
هوش مصنوعی: ناراحت نشو از اینکه وعده دیدار به تأخیر افتاده و به طولانی شدن فاصله فکر نکن.
هوش مصنوعی: لذت واقعی در وصال و نزدیکی به معشوق بدون تجربه جدایی و دوری به دست نمیآید، زیرا مثل گل و خار است؛ گل بدون خار ارزش کمتری دارد. همچنین، نوشیدن شراب بدون درد و نیش زهرآگین هم معنی ندارد.
هوش مصنوعی: در زمانی که کسی بیمار و ناراحت است، در واقع در پس این قهر و ناراحتی، محبتها و لطفهای زیادی نهفته است. اگر واقعا عاشق هستی، نباید به این قهر فکر کنی.
هوش مصنوعی: ای خدا، کاش در روز دوشنبه بار دیگر سلطان را در میان جمع درویشان ببینم.
هوش مصنوعی: ای «بدر»، لحظهای کمی آداب را رعایت کن؛ در حضور ادبای بزرگ، بیش از این سخن نگفت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای جور گرفته مذهب و کیش
این کبر فرو نه از سر خویش
جز خوب مگو از آن لب خوب
جز خوبی و لطف هیچ مندیش
تا دور شدی ز پیش چشمم
[...]
در صنع تو کامد از عدد بیش
عاجز شده عقل علت اندیش
ای از همه بیش و از همه پیش
از خود همه دیده وز همه خویش
در ششدر خاک و خون فتاده
در وصف تو عقل حکمت اندیش
در عالم عشق عاشقان را
[...]
شب ها من و مسکرات در پیش
تا روز خبر ندارم از خویش
با دوست نشسته در برابر
دربسته حجاب عصمت از پیش
با من به زبان حال گفته
[...]
جانیم ده، از خزینهٔ بیش
کم زنده به تو کند، نه از خویش
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.