گنجور

 
ادیب الممالک

جهان مانا همه سمراد باشد

تهی از پایه و بنیاد باشد

همه مردم نژاد نیرو نودند

همه گفتارهاشان باد باشد

چو با دوشیزه هستی شدی جفت

همان اندیشه ات داماد باشد

اگر خود شادمانی راست بودی

چرا یک تن نه بینی شاد باشد

بداند آن درخشان پرتوی کو

ز بند نیرنود آزاد باشد

که نه مردم بود نه گفت و نه کار

نه ویرانست و نه آباد باشد

چو نیکو بنگری کار جهانرا

همان سمراد و هم سمراد باشد