گنجور

 
مولانا

هر آن دل‌ها که بی‌تو شاد باشد

چو خاشاکی میان باد باشد

چو مرغ خانگی کز اوج پرد

چو شاگردی که بی‌استاد باشد

چه ماند صورتی کز خود تراشی

بدان شاهی که حوری زاد باشد

چه ماند هیبت شمشیر چوبین

به شمشیری که از پولاد باشد

تو عهدی کرده چون روح بودی

ولیکن کی تو را آن یاد باشد

اگر منکر شوی من صبر دارم

بدان روزی که روز داد باشد

 
 
 
غزل شمارهٔ ۶۷۵ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
اوحدی

سخن باید که بر بنیاد باشد

که چون بی‌اصل رانی باد باشد

سیف فرغانی

بسی گفتم ترا گر یاد باشد

که دم بی یاد جانان باد باشد

دل ویران بعشق تست معمور

جهان ای جان بعدل آباد باشد

خلاف عشق کردن کار نفس است

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه