تا زبر خاکی ای درخت برومند
مگسل ازین آب و خاک رشتهٔ پیوند
مادر توست این وطن که در طلبش خصم
نار تطاول به خاندان تو افکند
هیچت اگر دانش است و غیرت ناموس
مادر خود را به دست دشمن مپسند
تاش نبرده اسیر و نیست بر او چیر
بشکن از او یال و برز و بگسل از او بند
ورنه چو ناموس رفت نام نماند
خانه نیاید چو خانواده پراکند
خانه چو بر باد رفت خانه خدا را
جای نماند به ده به ریش تو سوگند
همچو گروگر شود به سوگ وطن جفت
هر که نگیرد ز سوگ او به وطن پند
رحمتی ای باغبان کز آتش بیداد
سوخته در باغ هر نهال برومند
دوخته دامان چین به شهر پطرپورغ
بسته گریبان ملک هند به ایرلند
پردگی انگلیس و بردگی روس
لعبت کشمیر شد عروس سمرقند
شور نشور است در جهان تو در خواب
گیرم خواب تو مرگ تا کی و تا چند
خیز که در مخزن تو دزد تبهکار
دامان از زر بغل ز سیم بیاکند
رو غم آینده خور گذشته رها کن
کی بود آینده با گذشته همانند
بین بگروگر که ضرب تیشه ایام
نخل امیدش چه سان ز پای در افکند
هر نفسش زخمهای تازه به دل زد
تا کهنش کرد گردش دی و اسفند
جانش بدرود گفته با لب خندان
روحش تکبیر خوانده با دل خرسند
خاک است اندر دو چشم او زر و گوهر
زهر است اندر مذاق او شکر و قند
گریه کند زارزار بر وطن خویش
همچون یعقوب بهر گم شده فرزند
جان برادر تو نیز همچو گروگر
جان به وطن باز و دل به مهر وطن بند
رخت فرا بر به زیر شهپر سیمرغ
تا ننهی پیش زاغ تیره جگربند
این وطن ما منار نور الهی است
هم ز نبی خواندم این حدیث و هم از زند
آتش حب الوطن چو شعله فروزد
از دل مؤمن کند به مجمره اسپند
از دل الوند دود تیره برآید
سوز وطن گر فتد به دامن الوند
ور به دماوند این حدیث سرایی
آب شود استخوان کوه دماوند
روسپی از خانمان خود نکند دل
کمتر از او دان کسی که دل ز وطن کند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دیر زیاد! آن بزرگوار خداوند
جان گرامی به جانش اندر پیوند
دایم بر جان او بلرزم، زیراک
مادر آزادگان کم آرد فرزند
از ملکان کس چنو نبود جوانی
[...]
ای تو بر آزادگان عصر خداوند
گیتی هرگز نزاد مثل تو فرزند
یک سخن مایه هزار سخن سنج
یک هنرت زیور هزار هنرمند
هست فلک را بوفق رأی تو پیمان
[...]
زلف تو از مشک و مشک پر گره و بند
لب ز عقیق و عقیق پر شکر و قند
فتنه قند تو نیکوان خراسان
بسته بند تو جاودان دماوند
حسن تو روی تو را به نور بپرورد
[...]
ای زده در مشک ناب صد گره و بند
حقّه یاقوت کرده پر شکر و قند
خسته تن عاشقان به غمزه خون ریز
برده دل دوستان به لعل شکرخند
شوق تو صد فتنه در نهاد من انداخت
[...]
هرچه نه پیوند یار بود بریدند
وآنچه نه پیمان دوست بود شکستند
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.