گنجور

 
ابوالحسن فراهانی

گرنه دلجویی نمودی قامت دلجوی دوست

از خجالت سرفکندی پیش ماه روی دوست

عشق را با کفر و ایمان نیست کاری زآن که هست

قبله ما روی یار و کعبه ما کوی دوست

قیمت دزدیده کم دانند دزدان عیب نیست

گر نداند قیمت دل طره هندوی دوست

از پریشانی ست این ارزان‌فروشی ورنه کی

می‌دهد تاری به جانی زلف عنبربوی دوست

تا نظر در آفتاب افکنده‌ام در چشم من

آب گردد ز آن که می‌آید به یادم روی دوست