گنجور

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۲۳ - در مدح شاهزاده حسنعلی میرزای شجاع السلطنه فرماید

 

ای دفتر گل از ورق حسن تو بابی

با آب رخت چشمهٔ خورشید سرابی

نالان دلم ار برده دو چشمت عجبی نیست

در دست دو مست از پی تفریح ربابی

با دیدهٔ تر برد ز فکر تو مرا خواب

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۲۴ - در نسبت ممکن و واجب و هژبر سالب علی بن ابی‌طالب علیه السلام گوید

 

حمد بیحد را سزد ذاتی‌که بی همتاستی

واحد و یکتاستی هم خالق اشیاستی

صانعی‌کاین نه فلک با ثابت و سیارگان

بی‌طناب و بی‌ستون از قدرتش برپاستی

منقطع‌گردد اگر فیضش دمی ازکاینات

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۲۵ - در توصیف زلف و تخلص بنام نامی مظهرالعجایب غالب کل غالب علی‌بن ابی‌طالب علیه السلام گوید

 

تو ای نیلوفر بویا که خورشیدت دلیلستی

شب یلداستی مه را که بس تار و طویلستی

پناه گلشن رضوان و خلوت‌خانهٔ قدسی

شبستان ملک یا آشیان جبرئیلستی

گهی دور قمر را دود آتشگاه نمرودی

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۲۶ - له من‌ کلا‌مه

 

نهانی از نظر ای بی‌نظیر از بس عیانستی

عیان شد سرّ این معنی که می‌گفتم نهانستی

گهی گویم عیانستی گهی گویم نهانستی

نه اینستی نه آنستی هم اینستی هم آنستی

به نزد آن‌ کت از عین عیان بیند نهانستی

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۲۷ - در مدح مقر بالخاقان معتمدالدوله منوچهر‌خان فرماید

 

ماه من ماند به سر و ار سرو جولان داشتی

سرو من ماند به ماه ار ماه دستان داشتی

ماه بودی ماه اگر چون سرو بودی بر زمین

سرو بودی سرو اگر چول ماه جولان داشتی

سرو من ماند به ماه و ماه من ماند به سرو

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۲۸ - و له من کلا‌مه

 

تبارک ای نگار خلّخی ای ماه نوشادی

که داری بر غم دیرین ما هردم ز نو شادی

نخو‌ردم‌ هرچه ‌خوردم قند چون لعلت به‌شرینی

ندیدم هرچه دیدم سرو چون قدت به آزادی

برون شد هشت‌چیز از هشت‌چیزم بی‌تو ای دلبر

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۲۹ - و له فی المدیحه

 

گشودی زلف قیرآگین جهان را قیروان‌کردی

نمودی چهر مهرآیین زمین را آسمان‌کردی

قمر آوردی از گردون به شاخ نارون دستی

گهر دزدیدی از عمان نهان در ناردان‌ کردی

یکی‌گردنده‌کوهی را لقب سیمین‌سرین دادی

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۳۰ - و له فی المدیحه

 

آوخا کز کین چرخ چنبری

رنج را بر عیش دادم برتری

سوی دیر از کعبه یازیدم عنان

بر مسلمانی گزیدم کافری

نحس را بر سعد کردم اختیار

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۳۱ - در مدح جناب شریعتمدار حجة‌الاسلام آقا محمد مهدی کلباسی گوید

 

ای زلف یار من از بس معنبری

یک توده نافه‌ای یک طبله عنبری

همسایهٔ چهی پیرایه بر مهی

آذین گلشنی زیب صنوبری

گرچه در آتشی پیوسته سرخوشی

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۳۲ - در ستایش شاهزاده آزاده حسنعلی میرزای شجاع السلطنه فرماید

 

دوش درآمد از درم آن مه برج دلبری

سود بر آسمان سرم از در ذرّه‌پروری

از دو کمند گیسوان وز دو کمان ابروان

بسته‌ دو دست جاودان داده به چرخ چنبری

گر به دو زلفکان او شاه طغان نظر کند

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۳۳ - و له فی المدیحه

 

عقرب جراره دارد ماه من بر مشتری

یا ز سنبل بر شقایق حلقهٔ انگشتری

تو به عارن زهره و م مشتری از جان ترا

لیک ‌کو آن زهره‌ کایم‌ زهره‌ات را مشتری

عقرب اندر زهره داری سنبله بر آفتاب

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۳۴ - د‌ر مدح امیرالامراء حسن‌خان نظام‌الدوله و تاریخ حفر قنوات سته د‌ر مملکت فارس گوید

 

به‌ گیسو روی آن ترک تتاری

به ماهی ماند اندر شام تاری

مرا آن زلف تاری بنده دارد

نه آخر نام یزدانست تاری

کس از زلفش نتابد سر که گویی

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۳۵ - و له فی المدیحه

 

ای زلف عزم سرکشی از روی یار داری

مانا ز همنشینی خورشید عار داری

گویند از شهاب بود دیو را کناره

تو دیوخو شهاب چرا درکنار داری

آشفته‌حالتی چو پری دیدگان همانا

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۳۶ - در ستایش شهنشاه ماضی محمدشاه غازی طاب‌الله ثراه گوید

 

ای زلف یار چرا آشفته و دژمی

همخوابهٔ قمری همسایهٔ صنمی

من رند نامه‌سیاه تو از چه روسیهی

من زیر بار غمم تو از چه پشت‌خمی

نی‌نی تو نیز عبث خم نیستی و سیاه

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۳۷ - و له من‌ کلامه

 

ترک کشتی‌گیر من میل شنا دارد همی

وانچه بی‌میلی بود با آشنا دارد همی

نگذرد بر لب ز میل آشنایانش حدیث

ور حدیثی دارد از میل و شنا دارد همی

می‌ندارم زهره تاگویم به هنگام شنا

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۳۸ - و له فی المدیحه

 

اگر هرکس نماید میش را در عید قربانی

منت قربان نمایم خویش را ای عید روحانی

نه‌کی قربان‌کنم خویشت همان قربان‌کنم میشت

از این معنی که در پیشت کم از میشم به نادانی

نه مپذیر از من ای جانان ‌که جانداری‌کنم بیجان

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۳۹ - د‌ر مدح امیرالامراء ا‌لعظام حسین‌خان نظام‌الدوله فرماید

 

ای ترک سیه‌چشم سراپا همه جانی

تنها نه همین جان منی جان جهانی

با ما به ازین باش از آنرو که در آفاق

آن چیز که هست از همه بهتر تو همانی

دنیا کند از فضل و شرف فخر به عقبی

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۴۰ - د‌ر تزکیهٔ نفس ناسوتی و توجه به عالم لاهوتی و اشاره به مدح خامس آل ‌عبا سیدالشهدا علیه السلام

 

ای دل چو تو حالی صفت خویش ندانی

بیهوده سخن از صفت غیر چه رانی

با آنکه تو غایب نشوی یک نفس از خویش

خود را نشناسی‌ که چنین یا که چنانی

تا چند سرایی‌ که چنینست و چنانست

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۴۱ - در ستایش امیر بی نظیر الله قلیخان ایلخانی قاجار فرماید

 

ای روی تو فهرست شادمانی

وصل تو به از فصل نوجوانی

در چشم تو صد جور آشکارا

در زلف تو صد فتنهٔ نهانی

کویت به حقیقت بهشت دنیا

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۴۲ - و لی فی المدیحه

 

ای مار سیاه جعد جانانی

یا تیره شب دراز هجرانی

روی بت من دلیل یزدانست

اهریمن را تو نیز برهانی

اهریمن اگر نه‌ای چرا پیوست

[...]

قاآنی
 
 
۱
۱۵
۱۶
۱۷
۱۸
sunny dark_mode