قصیدهٔ شمارهٔ ۳۲۴ - در نسبت ممکن و واجب و هژبر سالب علی بن ابیطالب علیه السلام گوید
حمد بیحد را سزد ذاتیکه بی همتاستی
واحد و یکتاستی هم خالق اشیاستی
صانعیکاین نه فلک با ثابت و سیارگان
بیطناب و بیستون از قدرتش برپاستی
منقطعگردد اگر فیضش دمی ازکاینات
هستی از ذرات عالم در زمان برخاستی
هرگه از اثبات الا نفی لا را نشکند
گنج الاکی رسد چون در طلسم لاستی
از نفخت فیه من روحی توان جستن دلیل
زین که عالم قطرهای زان بحر گوهرزاستی
در حقیقت ماسوایی نبود اندر ماسوی
کل شیء هالک الا وجهه پیداستی
داخل فیکل اشیا خارج عنکل شیء
وز ظهور خویش هم پیدا و ناپیداستی
اوست دارا و مراتب از وجود واجدست
کل موجودات راگر اسفل و اعلاستی
عکس و عاکس ظل و ذیظل متحد نبود یقین
کی توان گفتن که شمس و پرتوش یکتاستی
نسبت واجب به موجودات چون شمست وضوء
نی به مانند بنا و نسبت بناستی
ذاتممکن با صفاتش سوی واجب مستند
از قبیل شیء و فی نی رشحه و دریاستی
کثرت اندر وحدتست و وحدت اندر کثرتست
این در آن مضمر بود آن اندرین پیداستی
نسبتی نبود میان آهن و آتش ولیک
فعل نار آید ز آهن چون از آن محماستی
در تلاطم موج بحر و در تصاعد ابخره
در تراکم ابر وگرد و در تقاطر ماستی
مجتمع چون گشت باران سیل گویندش عجب
چونکه پیوندد به دریا باز از دریاستی
علم حق نبود به اشیا عین ذاتش زانکه این
در حقیقت نفی علم واجب از اشیاستی
ارتسام صوت اشیا غلط در ذات حق
شیء واحد فاعل و قابل چه نازیباستی
علمنفس و نسبتش با جسمو با اعضای جسم
از قبیل علم واجب دانکه با اشیاستی
کرد چون نفس نفیس اندر دیار تن وطن
هر زمانش از هوس صدبند اندر پاستی
هر که بند آرزو را بگسلد از پای نفس
باطنش بیناستیگر ظاهرش اعماستی
هرکه سازد عقل را مغلوب و غالب نفس را
شک نباشد کاین جهان و آن جهان رسواستی
طالب هستی اگر هستی فناکن اختیار
زانکه قول مخبر صادق به این گویاستی
در تحیر انجم و دررگردگردون روز و شب
در هوای عشق ایزد واله و شیداستی
مرکز غبرا چرا گردید مبنی بر سکون
چونکه در وی عاشقان را جملگی سکناستی
کل اشیا از عقول و از نفوس و از صور
از مواد و غیر آن از عشق حق برجاستی
شاهراهعالمیعشقستو اینرههرکه یافت
بندهٔ او عالمی او بر همه مولاستی
هر عشقست حسن و زیور حسنست عشق
میکند ادراک آن هرکس که آن داناستی
علم را سرمایه عقل و عقل را پبرایه عشق
هر دو را سرمایه و پیرایه عشق اولاستی
عشباشد بینیاز از وصفو بسدر وصفاو
نی بهشرطو لا بهشرط و نی بهشرط لاستی
حقحق استو خلقخلق و اولاز ثانی بری
ثانی از اول معرا نزد هر داناستی
در تعقل هر چه آید نیست واجب ممکنست
کلما میز تموا شاهد بر این دعواستی
ماعرفنا عقل کُل با عشق کامل گفته است
در تحیر جمله دانایان درین بیداستی
چون که محدودی به وهمت هرچه آید حد تست
حد و تحدید و محدد در تو خوش زیباستی
ممکنو واجبشناسینیستممکنبل محال
در ظهور شمس کی خفاش را یاراستی
در سر بازار واجب در دیار ممتنع
ممکن سرگشه را در سر عجب سوداستی
ممکنا لب بند از واجب ز ممکن گو سخن
زانکهممکن وصف ممکن گفتنش اولاستی
بازگو یک شمهیی از وصف و مدح ممکنی
که سوای واجب اندر عشق او شیداستی
مدح این ممکن نه حد ممکنست بل ممتنع
همچنان که حدّ واجب باطل و بیجاستی
آن ولیّ حق وصیّ ممکن مطلق بود
گفته بعضی حاش لله واجب یکتاستی
فرقهایگویند آن نبود خدا بیشک ولیک
خالق اشیا به اذن خالق اشیاستی
گر بود ممکن صفات واجبی در وی عجب
ور بود واجب چرا ممکن بدانگویاستی
گر بود واجب چرا در عالم امکان بود
ور بود ممکن چرا بیمثل و بیهمتاستی
واجب و در عالم امکان معاذالله غلط
ممکن و در عالم واجب چه نازیباستی
ممکن واجبنما و واجب ممکننما
کس ندیده گوش نشنیده عجب غوغاستی
حیرتی دارد خرد درکنه ذاتشکی رسد
خس کجا واقف ز قعر و عمق این دریاستی
باز ماند نه فلک از سیر و اختر از اثر
چون سلاح جنگ را بر جسم خود آراستی
از تکاپو چون عنان پیچد به میدان نبرد
در تزلزل مرکز این تودهٔ غبراستی
درکمندش گردن گردان گردنکش بسی
صفدر غالب هژبر بیشهٔ هیجاستی
شعلهٔ تیغش بود دوزخ بر اعدایش ولی
از برای دوستانش جنّهٔالمأواستی
در صفهیجا چو گردد یکجهتاز بهر رزم
از محّدد شش جهت ان صولتش برخاستی
چون رسد دست یداللهیش بمر تیغ دو سر
گاو ماهی را ز بیمش لرزه بر اعضاستی
هرکه را زر قلب از خلتسرای این خلیل
خلعت یا نار کونی بر قدش کوتاستی
این سیهرو ممکن مدّاح اندر عالمین
چشمدار مرحمت از عروهالوثقاستی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به مدح و زیباییهای خدایی یکتاستی و بیهمتا اشاره دارد. شاعر به تأکید بر وجود خداوند به عنوان خالق و صانع میپردازد و از قدرت بینهایت او در خلق کائنات و برپایی عالم صحبت میکند. او اشاره میکند که اگر که فیض الهی از دنیا قطع شود، همه چیز نابود خواهد شد. همچنین، شاعر به رابطۀ نسبت وجود ممکنات با وجود واجب و خاصیت عشق به خدا اشاره دارد و بیان میکند که عشق به حقیقت، مسیری برای درک عمیقتر و حقیقتهای عالی است. در نهایت، متن به پیچیدگی و حیرت انسان در مواجهه با ذات خدا و عوالم هستی میپردازد و به عشق به خدا به عنوان اصل اساسی در درک وجود و علم تأکید میکند.
هوش مصنوعی: ستایش بیپایان و بینهایت، شایستهی ذات مقدسی است که بیهمتا و یگانه است و خالق همه موجودات به شمار میآید.
هوش مصنوعی: این شاعر به خالق عالم اشاره دارد که با قدرت خود، این آسمان و ستارهها را بدون نیاز به هیچ وسیلهای و به راحتی برقرار نگه داشته است.
هوش مصنوعی: اگر لحظهای از فیض او قطع شود، هر آنچه در هستی وجود دارد به ذرات جهان و زمان باز میگردد.
هوش مصنوعی: هر بار که از اثبات به نفی میرسیم، همچون گنجی ارزشمند به دست نمیآوریم، مگر زمانی که در معمای نبودن غرق شویم.
هوش مصنوعی: از وجود خودم، روحی در این دنیا دمیدم و دلیل این سخن را میتوان یافت: زیرا که عالم، چیزی جز قطرهای از آن دریای گرانبها نیست.
هوش مصنوعی: در واقع هیچ چیزی جز خداوند باقی نمانده است و همه چیز غیر از او نابود است. تنها وجود خداوند است که نمایان و پایدار است.
هوش مصنوعی: در دل هر چیزی، چیزی وجود دارد که از آن جداست و در عین حال وجود و عدم آن به وضوح نمایان است.
هوش مصنوعی: او صاحب همه چیز است و مراتب وجود را داراست. تمامی موجودات، چه در پایینترین سطح و چه در بالاترین، در او وجود دارند.
هوش مصنوعی: در این بیت به تفاوت میان تصویر و واقعیت اشاره شده است. تصویر و سایه، هر کدام ویژگیهای خاص خود را دارند و نمیتوان آنها را یکسان دانست. همچنین، این نکته اشاره میکند که خورشید و پرتوهایش هم نمیتوانند به طور کامل یکی باشند. بنابراین، نباید انتظار داشت که دو چیز متفاوت به یکدیگر یکسان شوند.
هوش مصنوعی: نسبت واجب به موجودات مثل نسبت نور به خورشید است؛ وضو به مانند ساختن بنا نیست که نیاز به آغاز و آمادگی داشته باشد.
هوش مصنوعی: ذات ممکن به همراه ویژگیهایش به سوی واجب میرود که شبیه به یک چیز و یک واقعیت درونی است، مانند یک قطره از دریا.
هوش مصنوعی: این جمله به این مفهوم اشاره دارد که در میان تنوع و فراوانی موجودات، یک وحدت و یکپارچگی نهفته است و همچنین در آن وحدت نیز نشانههایی از کثرت وجود دارد. به عبارت دیگر، هر چیز به نوعی به دیگری مرتبط است و در هر یک از موارد، وجود دیگری نهفته است.
هوش مصنوعی: اگرچه میان آهن و آتش رابطهای وجود ندارد، اما وقتی آهن در آتش قرار میگیرد، تأثیری از آتش بر آن میگذارد که قابل مشاهده است.
هوش مصنوعی: در هیاهوی امواج دریا و بالا رفتن بخارها، در تجمع ابر و گرد و در ریختن شیرینی.
هوش مصنوعی: وقتی باران شدید میبارد و رودخانهها طغیانی میشوند، به این شگفتی اشاره میکنند که چگونه این آبها دوباره به دریا میرسند در حالی که خودشان از دریا نشأت گرفتهاند.
هوش مصنوعی: علم واقعی به چیزها، خود ذات آنها نیست؛ زیرا در واقع، این نشاندهنده نفی علم لازم از چیزها است.
هوش مصنوعی: این جمله به تحریف و نادرستی صداهایی که اشیاء ایجاد میکنند، در وجود حقیقی و واحد اشاره دارد. در واقع، این اثرات گویای یک ناهنجاری یا زشتی هستند که ناشی از تفکیک و چندگانگی در وجود واحد میباشند.
هوش مصنوعی: آگاهی از نفس و ارتباط آن با جسم و اعضای آن را چون دانشی ضروری در نظر بگیر که با موجودات دیگر مرتبط است.
هوش مصنوعی: وقتی که جان ارزشمندش را در دنیای جسمانی زندگی میکند، هر لحظه به خاطر اشتیاق شدیدش در چنگال ضعف و محدودیتها گرفتار است.
هوش مصنوعی: هر کسی که از آرزوها و خواهشهای نفسانی خود رها شود، درونش به حقیقت و روشنی دست مییابد، حتی اگر ظاهراً در دنیا غرق در مشکلات باشد.
هوش مصنوعی: هر کسی که بتواند عقل را بر هوای نفس غلبه دهد و آن را تحت کنترل درآورد، نباید در اینباره تردید کند که این دنیا و آن دنیا به نوعی رسوایی است.
هوش مصنوعی: اگر به دنبال حقیقت هستی، باید اختیار خود را فدای این حقیقت کنی؛ زیرا گفتهای از پیامبر راستگو، بر این مطلب دلالت دارد.
هوش مصنوعی: در حیرت ستارهها و در گردش روز و شب، در عشق الهی، حالتی سرشار از شوق و شادی را تجربه میکنم.
هوش مصنوعی: محل و مرکز گرد و غبار چرا به حالت سکون درآمده است، در حالی که در آنجا تمامی عاشقان سکونت دارند.
هوش مصنوعی: تمام اشیاء از عقلها، روحها، شکلها و مواد و چیزهای دیگر، از عشق به حق سرچشمه میگیرند.
هوش مصنوعی: راه عشق، راهی جهانی است و هر کس که وارد این مسیر شود، بنده آن عشق میشود. در این مسیر، عشق بر همه چیز تسلط دارد و در واقع، صاحب اختیار همه چیز است.
هوش مصنوعی: هر عشقی زیبایی و زینت است و عشق، خود زیبایی است. فقط کسانی میتوانند این را درک کنند که به عمق آن آگاهند.
هوش مصنوعی: علم، ماحصل و دارایی عقل است و عقل نیز زینتدهنده عشق میباشد. هر دو اینها به عنوان دارایی و زینت عشق به حساب میآیند.
هوش مصنوعی: عشق خود به خود از توصیف و کلمات بینیاز است. برای بیان آن نیازی به شرط و قید نیست؛ نه به شرط مثبت و نه به شرط منفی.
هوش مصنوعی: حق همیشه حق است و خلق هم همیشه خلق. نخستین، از دومی جدا نیست و دومی نیز از نخستین. این حقیقت در نظر هر دانایی روشن و واضح است.
هوش مصنوعی: در تفکر و اندیشه، هر چیزی که به ذهنت میرسد، لازم نیست که واجب و حقیقی باشد. هر چیزی که میخواهی فرض کنی، میتواند مانند یک شاهد بر این ادعا باشد.
هوش مصنوعی: عشق کامل و حقیقی، سرمنشأ درک و شناخت عمیق از عقل و آگاهی است. در این حالت، عقل به تنهایی نمیتواند تمام حقیقت را بیان کند و حتی دانایان بزرگ نیز در شگفتی و حیرت از این حالتی هستند که عشق به وجود میآورد.
هوش مصنوعی: وقتی که محدودیتی برای اندیشهات وجود دارد، هر چه به ذهنت میرسد، همان حد توست. تعیین حدود و مشخص کردن ویژگیها در تو زیبایی خاصی دارد.
هوش مصنوعی: ممکن نیست که به تواناییهای خود همواره شک داشته باشیم، زیرا نور حقیقت مانند خورشید درخشان است و کسی که در تیرگی و شب زندگی میکند، نمیتواند با آن نور آشنا شود. خفاش که به تاریکی عادت کرده، هرگز نمیتواند به زیبایی و روشنی خورشید پی ببرد.
هوش مصنوعی: در بازار به ظاهر پررونق، چیزی که در آن سودی معقول دارد، در واقع غیرمنتظره و حیرتآور است. به عبارت دیگر، آنچه که در نگاه اول میتواند جذاب و پرسود به نظر برسد، در واقع ممکن است برعکس، نوعی از معما یا شگفتی باشد.
هوش مصنوعی: اگر ممکن است، دربارهی واجب از ممکنان سخن بگو، زیرا برقراری وصف بر ممکنات، خود یکی از اصول اساسی است.
هوش مصنوعی: بگو کمی از زیباییها و صفات خوب او را که فراتر از آنچه لازم است، عاشقانه است.
هوش مصنوعی: مدح و ستایش این شخص ممکن نیست و فراتر از حد و گنجایش است، مانند اینکه حد واجب نیز نادرست و بیمبنای است.
هوش مصنوعی: آن کسی که به عنوان ولیّ و سرپرست حق شناخته میشود، تنها نمایندهای از وجود مطلق است. برخی گفتهاند که او نمایانگر وجود واحد و یگانه به شمار میرود و هیچگونه نقصی در او وجود ندارد.
هوش مصنوعی: گروهی میگویند که خدا وجود ندارد، اما حقیقت این است که خالق همه چیز، به اجازه خالقیت خودش، وجود دارد.
هوش مصنوعی: اگر ویژگیهای واجب در موجود ممکن وجود داشته باشد، جای تعجب است. و اگر واجب باشد، پس چرا ممکن به آن عنوان میشود؟
هوش مصنوعی: اگر چیزی واجب باشد، پس چرا در طبیعت و جهان امکان وجود دارد؟ و اگر چیزی ممکن است، پس چرا چیزی بینظیر و بیهمتا وجود دارد؟
هوش مصنوعی: در عالم وجود، هر چیزی که ممکن است وجود داشته باشد، هیچگاه نمیتواند باطل و نادرست باشد. اما اگر در دنیای الزامی و ضروری، چیزی نادرست باشد، واقعاً زشت و ناپسند است.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره میشود که چیزهایی که ممکن است به نظر برسند، میتوانند خود را به شکلهایی جلوه دهند که همچون واجب و ضروری به نظر آیند. این موضوع به قدری شگفتانگیز است که هیچکس نه آن را دیده و نه شنیده است و بحث و جدل زیادی در این باره وجود دارد.
هوش مصنوعی: خرد در عمق و ذات خود حیران است و نمیداند که چگونه ممکن است یک خس (علفی بیارزش) بتواند به عمق و قعر این دریا پی ببرد.
هوش مصنوعی: زمان و ستارهها از حرکت باز نایستادهاند، مانند این که تو زره جنگی را بر تن کردهای و آماده نبرد شدهای.
هوش مصنوعی: وقتی در میدان جنگ هیاهو و جنبوجوش زیاد میشود، مرکز این گرد و غبار به شدت متزلزل و ناپایدار خواهد بود.
هوش مصنوعی: در چنگال او، گردنکشانی که چرخش گردنشان بیفایده است، به تعداد بسیار وجود دارند و او برتر از همه آنهاست. در این محیط پر از هیجان و چالش، او تسلط کامل دارد.
هوش مصنوعی: تیغ او مانند آتش دوزخ برای دشمنانش بود، اما برای دوستانش، بهشت آرامش و آسایش است.
هوش مصنوعی: زمانی که در صف جنگ، همه به سمت یک هدف و در یک جهت حرکت میکنند، شجاعت و ارادهای که در آنها وجود دارد، همانند شش طرفی است که از یک مرکز نشأت میگیرد. این نشاندهنده قدرت و اتحاد آنها در عرصه نبرد است.
هوش مصنوعی: زمانی که قدرت خداوند به میان بیاید، حتی تیغ دو سر که نماد خطر است، باعث ترس و لرزش اعضای بدن میشود.
هوش مصنوعی: هر کسی که دلش از خلتسرای خلیل (ابراهیم) پر از طلا باشد، باید بداند که یا در این دنیای مادی با نعمتهای فراوان مورد پذیرایی قرار میگیرد، یا در دنیای دیگر به آتش گرفتار خواهد شد.
هوش مصنوعی: این شخص با چهرهی تیره و سیاه، ممکن است در جهان مدحگویان باشد و در انتظار رحمت از دستانی محکم و استوار است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دشت گویی گستریده حله دیباستی
کوه گویی توده بیجاده و میناستی
کشتزار از سبزه گویی آسمانستی درست
وآسمان ساده را گویی کنون صحراستی
ارغوان لعل گویی دو لب معشوق ماست
[...]
این چه خیمه است این که گوئی پر گهر دریاستی
یا هزاران شمع در پنگان از میناستی
باغ اگر بر چرخ بودی لاله بودی مشتری
چرخ اگر در باغ بودی گلبنش جوزاستی
از گل سوری ندانستی کسی عیوق را
[...]
آن بت مجلس فروز امروز اگر با ماستی
مجلس ما خُرّمَستی کار ما زیباستی
خفته و مست است و پنداری که از ما فارغ است
عیش ما خوش نیست بی او کاشکی با ماستی
گرچه می خوردست و از مستی به خواب اندر شدست
[...]
خسروا بشنو فزونی از چون من کام کاستی
راستی بتوان شنود آخر هم از ناراستی
شرم دار آخر مجو زین بیشتر ازار خلق
از برای بیوفایی تاکسی کم کاستی
زشت باشد بهر دنیا موری آزردن ولیک
[...]
در فنای محض افشانند مردان آستی
دامن خود برفشاند از دروغ و راستی
مرد مطلق دست خود را کی بیالاید به جان
آخر ای جان قلندر از چه پهلو خاستی
سالکی جان مجرد بر قلندر عرضه داد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.