ای زلف عزم سرکشی از روی یار داری
مانا ز همنشینی خورشید عار داری
گویند از شهاب بود دیو را کناره
تو دیوخو شهاب چرا درکنار داری
آشفتهحالتی چو پری دیدگان همانا
دیوانهیی از آنکه پری در جوار داری
هاروتوش معلقی اندر چه زنخدان
با زهره تا تعلق هاروتوار داری
بوی عبیر آید تا تو بسان عنبر
جا بر فراز مجمر چهرنگار داری
سوزد عبیر از آتش و تو آن عبیر خشکی
کآرایش و طراوت و تری ز نار داری
گهگردگوش حلقه وگه زیرگریی
گه پیچ و تاب عقرب و گه شکل مار داری
عقرب ز تیرگی به سوی روشنی گراید
تو قصد تیرهجان من از روی نار داری
ما را ز شرار نار فروزان فرار جوید
تو بر فراز نار فروزان قرار داری
گویی بن آزریکه در آذر بود مقامت
یا نی سیاوشی که در آتشگذار داری
مانی به افعییکه بود مهره در دهانش
تا در شکنج حلقه نهان گوشوار داری
همچون محک سیاهی و از چهر عشقبازان
بس شوشه زر خالصکاملعیار داری
مانی به غل شاه که چون خاینان دولت
دلهای ما مسلسل در یک قطار داری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای دل ز خویش بگذر گر میل یار داری
جر کار عشق مگزین گر عشق کار داری
ای آب زندگانی می بینمت مکدر
در دل مگر غباری زین خاکسار داری
بر من ز تند خویی تیریست هر نگاهت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.