تبارک ای نگار خلّخی ای ماه نوشادی
که داری بر غم دیرین ما هردم ز نو شادی
نخوردم هرچه خوردم قند چون لعلت بهشرینی
ندیدم هرچه دیدم سرو چون قدت به آزادی
برون شد هشتچیز از هشتچیزم بیتو ای دلبر
که هر غم از غمانم کرده بی آن هشت هشتادی
ز چم خواب و ز دل تاب و ز رخ آب و ز دل طاقت
ز کف ایمان ز سر سامان ز پیکر جان ز جان شادی
تو ای ماه دو هفته کردهای هر هفت و هر هفته
کند در حسن هر پیرایهای زان هفت هفتادی
نبودی چون دل سخت تو شیرین بیستون ورنه
نکردی رخنه در وی تیشهٔ فولاد فرهادی
قوافی ذال بود و دال شد چون دیدم ای دلبر
که صاد چشم مستت کرده از خال سیه ضادی
اگرنه صنع صباغی به من آموخت عشق تو
چرا مشکم همی کافور گشت و لالهام جادی
ترمشکینموی و شیرینگوی بربستی و بشکستی
ز مو دکان عطاری ز لب بازار قنادی
دمم دود و دلم کوره، عنا گاز و تنم آهن
بلا پتک و سرم سندان و پیشه عشق حدادی
اذاکان الغراب آید به یادم هر زمان کاید
دلم را در طریق عشق زاغ زلف تو هادی
اطیب المسک ام ربا الغوالی ام شذا ورد
کزو بوی حبیبم در مشام آید در این وادی
غزال نافر قد صاد اسدَ الغالبِ عن لحظٍ
بدیعست از چنان وحشی غزال اینگونه صیادی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف زیبایی و جذابیت محبوبش میپردازد. او با ستایش چهره و مقام محبوب، احساس شادی و غم را به تصویر میکشد. شاعر از این که محبوبش میتواند غمهای او را کاهش دهد و به وی شادی ببخشد، سخن میگوید. او همچنین به شباهتهایی بین محبوب و زیباییهای طبیعی اشاره میکند و از تاثیر عمیق عشق بر وجود خود سخن میگوید. عشق را به عنوان نیرویی قدرتمند و تحولآفرین توصیف میکند که همه چیز را تحت تاثیر قرار میدهد. شعر به بیماری عشق و دشواریهای آن اشاره دارد و در عین حال احساسات عاشقانه را با تصاویری زیبا و خیالانگیز به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: ای نگار زیبا و دلربا، تو همچون ماهی هستی که به زندگی ما نور و شادی میبخشی، و هر لحظه بر نگرانیها و غمهای گذشتهمان غلبه میکنی و دوباره ما را خوشحال میسازی.
هوش مصنوعی: هر چه خوردم، شیرینیاش را به اندازه زیبایی و ارزش تو نمیدانم، و هر چه دیدم، قد و قامت تو را به آزادی و خوشایندی نمیشناسم.
هوش مصنوعی: از وجودم هشت چیز خارج شده است، ای دلبر! چون بدون تو هر غمی که از غمهایم باشد، به نظر میرسد که در آن هشت قسمتی که داشتم، چیزی جا نیست.
هوش مصنوعی: از خواب عمیق و دل بیتاب و چهره خندان و قدرت دل، ایمان به دست میآید. از ترتیب زندگی و وجود جسم، شادی جان نیز حاصل میشود.
هوش مصنوعی: ای ماهی که دو هفته را به زیبایی سپری کردهای و هر هفته زیبایی جدیدی به خود میگیری، تو به خاطر هر زیباییات به یک هفته میماندی.
هوش مصنوعی: اگر دل تو به شیرینی دل بیستون نبود، تیشهٔ فولاد فرهاد نمیتوانست در آن رخنه کند.
هوش مصنوعی: وقتی دیدم ای محبوب، چشمان مستت که از خال سیاه تو متأثر شده، دل من تحت تأثیر قرار گرفت و قافیهها تغییر کردند.
هوش مصنوعی: اگر دست سرنوشت و هنر رنگرزی نبود، عشق تو چه بود که باعث شد عطر و زیبایی من تغییر کند و به عطر کافور و زیبایی لاله تبدیل شود؟
هوش مصنوعی: زن زیبای با موهای تابدار و سخنهای شیرین، تو باعث شدی که دکان عطاری بسته شود و بازار قنادی در هم شکند.
هوش مصنوعی: من دمی بیصدا و دلم پر از آتش است، بدنم مانند آهن زیر فشار مشکلات است، سرم همچون سندانی است که زیر پتکی سخت قرار دارد و عشق به عنوان کار من، مانند استادکاران ماهر است.
هوش مصنوعی: هر بار که کلاغ به یادم میآید، دل من متوجه عشق تو میشود و گیسوان تو، راهنمای قلب من در این مسیر است.
هوش مصنوعی: در این سرزمین، بوی عطر مسک و گلهای خوشبو در هوا پراکنده است، اما هیچ کدام به عطر محبوب من نزدیک نیست. بوی محبوبم در اینجا به مشام میرسد و همه چیز را تحت تاثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: غزالی که قد و قامتش زیباست، به دستان صیاد شجاعی که در شکار مهارت دارد، گرفتار شده است. این صیاد به قدری ماهر است که حتی در اولین نگاه نیز این غزال وحشی را به دام میاندازد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خداوندا بدین مایه بکردم برتو استادی
نه زان گفتم من این کز تو پدر را نیست آزادی
تو اندر خدمت سلطان مثل با جنبش بادی
فزونتر کو ترا فرمود هرگز پای ننهادی
به خدمت کردن بسیار داد خویشتن دادی
[...]
خدایا بر جهانم کام و فرمان روان دادی
بمدح و آفرین من زبان خلق بگشادی
ز دشمن کین من جستی ز دولت داد من دادی
بدان کز من نبیند کس بلا و رنج آزادی
بمستی و بهشیاری بخواندن دل مرا دادی
[...]
مرا رمزی عجب نازل شد از تعالیم ِ استادی
که سقفِ معرفت را ساختم زان نغز بنیادی
تعالی ربنا تا در چه حیرت بوده ام ز اول
به خود بر هم ز خود ظلمی همی کردیم و بی دادی
شنیدی حارث مْرَّه چه دید از خویشتن بینی
[...]
به رخ چون ماه تابانی به قد چون سرو آزادی
چنین نبود بنی آدم یقینم کز پری زادی
تویی آزاد سرو ما به جوی خلد بر رسته
شدیم از جان تو را بنده نمیخواهیم آزادی
بده دادم نگارینا ز روز وصل خود یک شب
[...]
چه دارم در نفس جز شور عمر رفته از یادی
غباری را فراهم کردهام در دامن بادی
به خاک افتادهام اما غرور شعله خویان را
کفی خاکسترم از آرمیدن میدهد یادی
مباش ای مژدهٔ وصل از علاج گریهام غافل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.