اگر هرکس نماید میش را در عید قربانی
منت قربان نمایم خویش را ای عید روحانی
نهکی قربانکنم خویشت همان قربانکنم میشت
از این معنی که در پیشت کم از میشم به نادانی
نه مپذیر از من ای جانان که جانداریکنم بیجان
بهل خود را کنم قربان که برهم زین گرانجانی
بهگیسویتکه از سویت به دیگرسو نتابم رخ
گرم صد بار چونگیسو بهگرد سر بگردانی
مرا چشمیست اشکافشان بر او سا زلف مشکافشان
که من اشکی بیفشانم تو هم مشکی بیفشانی
شبی پرسیدم از دلبر چه فن در عاشقی خوشتر
فشاند آن زلف چون عنبر به رخ یعنی پریشانی
به خاموشی زبانها هست رندان قلندر را
سراپا چون صدف شو گوش تا بعنی درافشانی
قلم در دست کاتب گر نماید ناله حق دارد
که خلقش لال میدانند با آن نطق پنهانی
اگر خواهد دلت از ذوقگمنامی خبر یابد
چو عارف داغ بر دل نه نه چون زاهد به پیشانی
مرا پیری خراباتی شبیگفت از نکوذاتی
کهایطفل مناجاتی چهمیگویی چه میخوانی
همی الله میگویی مگرگمگشته میجویی
منم مقصد چه میپویی منم منزل چه میرانی
تراکیگفت پیغمبرکه یااللهکن از بر
ترا گفت از همه بگذر که یاالله را دانی
نگفتتکل شیء هالک الا وجهه یزدان
تو تازیخوانی آخر از چه فهم لفظ نتوانی
تو سر تا پا همه بیمی گرفتار زر و سیمی
ز شوق سیم تسلیمی به نزد عالم فانی
به ذیل قدرت داور تشبث جوی چون حیدر
که نتوان کند از خیبر در از نیروی جسمانی
دلی آور به کف صافی کت آید در زمان کافی
چو دونان چند میلافی به حکمتهای یونانی
روان یک آرزو دارد زبان آن را دو پندارد
نه بل یک را دو انگارد به عبرانی و سریانی
اگر لبتشنهیی رو آب پیداکن ترا زین چه
که ترکش سو همی خواند عجم او هندیان پانی
همین خاکست کاو را طبع هر دم رنگ رنگ آرد
گهی رمّان لعلی سازد و گه لعل رمّانی
همن خاکست کز وی قوت سازد باز از آن نطفه
وزان انسان وزانسان اینهمه تسویل نفسانی
گل و بلبل ز یک خاکندکاو دلبر شد آن عاشق
شوند ار خاکباز از یکدگرشان فرق نتوانی
همه آیینهرویان جمله از خاکند سرتاسر
هم از رندی بود کاین خاک خود را خوانده ظلمانی
بود آب حیات این نقش و صورتهای جانپرور
که در ظلمات خاکی کرده پنهان صنع سبحانی
مرا زین حقهبازی همت آن پیرکرد آگه
که چون طفلان نگردم گرد سالوسات لامانی
دریغا دیر دانستمکه دانایی زیان دارد
پریشانخاطرم تا روز محشر زین پشیمانی
چو سوسن پیش ازین از ذکر سرتاپا زبان بودم
کنون از فکر چون نرگس همه چشمم ز حیرانی
به رشته آه چون غم راز دل بیرون کشم گویی
که بیژن رابرون آرد ز چهگرد سجستانی
مرا زین تندرستی هر زمان سستی پدید آید
ازین ارکان ترکیبی وزین طبع هیولانی
چو باشد میل دستارم که پرگردد پرستارم
بهل دردی بهدست آرم که برهم زین تنآسانی
چو از دستار سنگینم نگردد کار رنگینم
چرا بر سر گذارم گنبد قابوس جرجانی
گر این هشیاری و مستی بود مقصود ازین هستی
خود این هستی بدین پستی به مستی باد ارزانی
شوم زین پس مگر چاه زنخدانی بهدست آرم
که در وی چون علی گویم بسی اسرار پنهانی
کس این اسرار را گوید اگر با خواجهٔ اعظم
به شکرخندهگوید تنگدلگشتست قاآنی
بلی چون سینه تنگ آید جنون با دل به جنگ آید
سخنها رنگ رنگ آید ز حکمتهای لقمانی
به حمدالله به دارالضرب جان بس نقدها دارم
که ضراب ازلشان سکه زد زالقاب سلطانی
اگر نه طفل ابجدخوان چو حزم او بود گردون
چرا خمگشته میجنبند چو طفلان دبستانی
شفاعتگرکند ابلیس را روز جزا عفوش
گمان دارمکه برهاندش از آن آلودهدامانی
حدیث از فتنه در عهدش نمیگویند دانایان
مگر گاهی که بستایند نرگس را به فتانی
هزاران در هزاران توپ دارد اژدها پیکر
که دوزخ از دهان بارند گاه آتش افشانی
سیهموران خورند و سرخماران افکنند از دم
شهودی بین هلا علم تناسخ را نه برهانی
تو پنداریکه از نسل عصای موسیند آنان
که دفع سحر را ظاهرکنند اشکال ثعبانی
اسان قورخانهٔ او بود چندانکه در دنیا
شد آمد وهم را مشکل شدست از تنگ میدانی
الا شاه ملک طینت که میبتوانی از قدرت
دوگیتی را بدین وسعت به یک ارزن بگنجانی
هرآن دهقانکه جوکارد اگر جودت بهٔاد آرد
ز هریک دانه بردارد دوصد لولوی عمّانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که به مسایل عرفانی و روحانی میپردازد. شاعر در آن از قربانی کردن میش در عید قربانی صحبت کرده و به این موضوع اشاره دارد که قربانی اصلی باید نفس خود باشد. او به زیبایی محبوبش اشاره کرده و از عشق و اشکهایش سخن میگوید. شاعر همچنین به تاریخ و حکمتهای دینی و انسانی پرداخته و در نهایت به پیری و خردمندی و اسرار پنهان در زندگی اشاره میکند. در کل، این شعر ترکیبی از افکار فلسفی، عشق، و جستجوی حقیقت در زندگی است.
هوش مصنوعی: هر کس در روز عید قربانی، گوسفند را ذبح کند، من نیز از خودم صرفنظر میکنم و به دیگران این قربانی را تقدیم میکنم، ای روز مقدس و روحانی.
هوش مصنوعی: هرگز خود را فدای تو نمیکنم، چون اگر بخواهم فدای تو شوم، به خاطر نادانیام درک نمیکنم که من در مقابل تو چه ارزشی دارم.
هوش مصنوعی: ای جانان، از من نپذیر که بیجان هستم و نمیتوانم تو را درک کنم. من خود را قربانی میکنم تا جان تو را از این درد و رنج رها کنم.
هوش مصنوعی: به موهایت که از طرف تو به سمت دیگر نمیتوانم نگاه کنم، چهرهی گرم تو را صد بار همچون گیسو دور سرم میچرخانی.
هوش مصنوعی: چشمی دارم که اشک میریزد و در کنار آن زلفهایی همچون مشک زیبا دارم. من یک اشک میریزم و تو هم زلفهای مشکی خود را به نمایش بگذار.
هوش مصنوعی: یک شب از محبوبم پرسیدم که چه چیزی در عشق جذابتر از زلفهایش است که مانند عطر خوش عنبر، چهرهاش را زیباتر میکند و باعث شیدایی میشود.
هوش مصنوعی: زبانها سکوت کردهاند و رندان آزاداندیش به دور از حواشی هستند. مانند صدف، گوش خود را شنوای حقیقت کن تا از آن آگاهی و دانش به دست آوری.
هوش مصنوعی: اگر نویسنده در حین نوشتن احساس ناراحتی کند، حق دارد چون مردم او را خاموش و بیصدا میپندارند در حالی که او دارای سخن و افکار پنهانی ارزشمندی است.
هوش مصنوعی: اگر دل تو بخواهد از لذت دیرشناختگی آگاهی پیدا کند، باید مانند عارفی باشد که درد عشق را در دل دارد و نه مانند زاهدی که فقط نشانهای ظاهری را میبیند.
هوش مصنوعی: شبی، یک پیر از اهل بادهگساری به من گفت: دربارهی خوبیها و صفات نیک چه میگویی و چه میخوانی؟
هوش مصنوعی: آیا فقط به دنبال خدا هستی؟ مگر گم شدهای که در جستجوی منی؟ من همان مقصدی هستم که به دنبالش میگردی و من همان مسیری هستم که تو را به خانه میرساند. چرا به دنبال دیگری هستی؟
هوش مصنوعی: پیامبر به تو میگوید که وقتی به خدا با «یاالله» میگویی، از همه چیز و همه کس بگذر، چون تنها خداست که میدانی و به او نزدیکتر میشوی.
هوش مصنوعی: هر چیزی نافرجام و زایل میشود به جز وجه و نمای خداوند. تو چطور میتوانی جملهای را که به این معنا اشاره دارد، با زبان عربی بخوانی اما خود از مفهوم آن بیخبر باشی؟
هوش مصنوعی: تمام وجود تو تحت تأثیر طلا و نقره است و به خاطر علاقهات به مال و ثروت، به راحتی خودت را تسلیم چیزهای گذرا میکنی.
هوش مصنوعی: زیر قدرت داور، تلاش کن همچون حیدر که نه میتوان با قدرت جسمانی، در را از خیبر گشود.
هوش مصنوعی: اگر دلی خالص و صاف بیاوری، در زمان مناسب به نتیجهای خوب خواهی رسید. با توجه به دروس و آموزههای حکمتهای یونانی، نباید به مسائل سطحی و بیمحتوا دل بسپاری و به فکر عمیقتری باشی.
هوش مصنوعی: روح هر فردی یک آرزو دارد، اما گاهی احساس میکند که این آرزو به دو شکل متفاوت خود را نشان میدهد، نه اینکه واقعاً دو آرزو داشته باشد. این حس ممکن است به زبانهای مختلفی از جمله عبری و سریانی بیان شود.
هوش مصنوعی: اگر گرسنهی محبت کسی باشی و به احساسات او توجه کنی، او هم به تو پاسخ خواهد داد و تو را به سوی خود خواهد کشید.
هوش مصنوعی: این خاکستری که در دست داریم، هر لحظه حالتهای مختلفی به خود میگیرد. گاهی به شکل دانههای انار درمیآید و گاهی به رنگ لعل و جواهر.
هوش مصنوعی: این خاکستری که از آن قوت و انرژی به وجود میآید، در اصل از نطفه انسان و فراتر از آن، به پیروی از خواستههای انسانی تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: گل و بلبل هر دو از یک سرزمین هستند. عاشق، دلبرش را از خاک میشناسد و اگر خاکجو شود، نمیتواند بین آنها تفاوتی قائل شود.
هوش مصنوعی: تمام زیبا رویان از خاک بوجود آمدهاند و این موضوع نشاندهنده آن است که رندی و بازیگوشی در ذات این خاک نهفته است و این خاک خود را در تاریکی میخواند.
هوش مصنوعی: آب حیات در این اشکال و تصاویر جانبخش وجود دارد که در تاریکیهای خاکی به طور پنهان، آفرینش الهی را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: من را این حقهبازی آن پیر هوشیار آگاه کرده است که مانند کودکان در گرداب فریبها و نیرنگها نزنم.
هوش مصنوعی: ای کاش زودتر متوجه میشدم که دانایی گاهی میتواند دردسرساز باشد. از این پشیمانی بسیار مضطرب و نگرانم و تا روز قیامت این حسرت در قلبم باقی خواهد ماند.
هوش مصنوعی: پیش از این، مانند گل سوسن که فقط زبان دارد، تنها صحبت میکردم. اما اکنون مانند نرگس، به خاطر حیرت و فکر، تمام احساساتم در چشمانم نمایان است.
هوش مصنوعی: زمانی که با آه و اندوه رازی از دل برمیآورم، گویی که بیژن را از سرزمین سجستان بیرون میآورم.
هوش مصنوعی: هرگاه که من دچار ضعف و سستی شوم، این موضوع به خاطر ساختار بدنی من و طبیعت خام و اولیهام است.
هوش مصنوعی: وقتی که به کلاهم تمایل داشته باشم و آن را بر سر بگذارم، میتوانم درد و رنجی را به دوش بکشم که باعث میشود این آسانی از بدنم ناپدید شود.
هوش مصنوعی: وقتی که بار سنگین بر دوش دارم و کارهایم به سختی پیش میرود، چرا باید خودم را در برابر گنبد قابوس، نماد عظمت و زیبایی، قرار دهم؟
هوش مصنوعی: اگر هدف از وجود ما در این دنیا همین هشیاری و شگفتی است، پس این وجود با این پایینافتادگی چه ارزشی دارد. بیشک، لذت و سرمستی بهتر از این وضعیت است.
هوش مصنوعی: از این به بعد نباید به هیچ وجه بیهدف و بیدلیل زندگی کنم، مگر اینکه بتوانم چاهی مشابه چاه زنخدان را پیدا کنم، تا بتوانم در آن مانند علی، رازهای بسیاری را بیان کنم.
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد این رازها را بگوید، باید در حضور کسی که مقام والایی دارد و به نرمی و با لبخند صحبت میکند، اظهار کند؛ در غیر این صورت، دل انسان به تنگی میافتد و درگیر مشکلات و تنگناها میشود.
هوش مصنوعی: وقتی دل انسان دچار تنگی و نامیدی میشود، جنون و آشفتگی بر او حاکم میشود و این باعث میگردد که سخنان گوناگون و متنوعی درباره مسائل مختلف بیان شود، همانند حکمتهای لقمان.
هوش مصنوعی: به لطف خدا در مکانی که سکه ضرب میشود، داراییهای زیادی دارم که با نامهای سلطنتی ازلی بر روی آنها نقش بسته است.
هوش مصنوعی: اگر دنیا مثل یک کودک بیخبر از الفبا و علم باشد، پس چرا همچون بچههای دبستانی در حال نوسان و تغییر است؟
هوش مصنوعی: در روز قیامت، ابلیس را شفاعت خواهد کرد و من فکر میکنم که ممکن است او را از چنگال آلودهاش نجات دهد.
هوش مصنوعی: دانایان درباره فتنههایی که در زمان او به وجود آمد، سخنی نمیگویند مگر در مواقعی که بخواهند زیبایی و فریبندگی نرگس را ستایش کنند.
هوش مصنوعی: اژدها هزاران توپ آتشین در دهان دارد که از آنها گاه شعلههای آتش به بیرون میریزد و دوزخ ایجاد میکند.
هوش مصنوعی: سیاها (سیاهان) از خوراکی که دارند بهرهمند میشوند، اما سرخماران (سرخدستان یا افراد با ویژگیهای خاص) از دم (سخن) بربندند. با دیدی عمیق و شهودی، علم تناسخ را نمیتوان بر مبنای دلایل قانعکننده توجیه کرد.
هوش مصنوعی: تو فکر میکنی کسانی که قدرت دارند جادو را باطل کنند، از نسل عصای موسی هستند و میتوانند اشکال ترسناک مانند مار را نشان دهند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که حضور آن شخص در دنیا به قدری قوی و تأثیرگذار است که تصور و خیالات دیگران به سختی میتواند با او کنار بیاید و در برابر او احساس محدودیت میکند.
هوش مصنوعی: ای سلطان بزرگ هستی، تو میتوانی با قدرت خود، تمام این دو جهان را در یک دانه خردل جا دهی.
هوش مصنوعی: هر کشاورزی که دانه جو بکارد، اگر بخواهد که با سخاوت و generosity باشد، از هر دانهاش به اندازهی دو برابر بهره میبرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ازو بی اندهی بگزین و شادی با تن آسانی
به تیمار جهان دل را چرا باید که بخسانی؟
ایا خوشتر ز جان و دل! همه رنج دل و جانی
به رنج تن شدم خرسند اگر دل را نرنجانی
شود بی جان تنم یکسر چو تو لختی بیازاری
تن از آزار جان پیچد تنم را زین قبل جانی؟
اگر چه جانی از انسی همیشه بر حذر باشد
[...]
نگارا ماه گردونی سوارا سرو بستانی
دل از دست خردمندان به ماه و سرو بستانی
اگر گردون بود مرکب به طلعت ماه گردونی
وگر بستان بود مجلس به قامت سرو بستانی
به آن زلفین شورانگیز مشک اندوده زنجیری
[...]
مسلمانان مسلمانان مسلمانی مسلمانی
ازین آیین بیدینان پشیمانی پشیمانی
مسلمانی کنون اسمیست بر عرفی و عاداتی
دریغا کو مسلمانی دریغا کو مسلمانی
فرو شد آفتاب دین برآمد روز بیدینان
[...]
زهی جاهت فریدونی ، زهی ملکت سلیمانی
به عون تو مسلم شد ز هر آفت مسلمانی
غلط گفتم ، خطا کردم، کجا آید به چشم اندر
تو را جاه فریدونی، تو را ملک سلیمانی؟
نجوید دهر جز از رسم تو آثار فرخنده
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.