سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲
هر که از فرقهٔ ما نیست، لئیم است اینجا
کوی عشق است، که محتاج کریم است اینجا؟
محتسب را به مقیمان حرم دستی نیست
می دلیرانه بنوشید، چه بیم است اینجا
چاره ی درد کسی نیست که ساقی نکند
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰
در قفس رفته چو قمری چمن از یاد مرا
بهتر از سرو بود سایهٔ صیاد مرا
همنشین، ضعف من افزون شود از سیر چمن
باخبر باش که ناگه نبرد باد مرا!
به عیادت نرود بر سر بیمار، اجل
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲
شعله دارد ز تو آیین غضبناکی را
اجل از طرز تو آموخته بی باکی را
ای جوانان، هنر از پیر بباید آموخت
یاد گیرید ز ما مستی و بی باکی را
مرکز دایره ی موج محیط است زمین
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴
میدهد سیل سراغ ره ویرانهٔ ما
چون صدف در بغل موج بود خانهٔ ما
چوب گل بهر دوا در همه گلزار نماند
بلبلان را چه بلایی شده دیوانهٔ ما!
در میان دل و او نسبت نزدیکی هست
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸
نتوان گفت به رویش سخن آینه را
نسبتی با تن او نیست تن آینه را
شوق رویش همه کس را به غریبی دارد
سبب این است جلای وطن آینه را
هیچ کس نیست که در وصل تو نقشش ننشست
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶
میجهد برق ز آه دل غمپیشهٔ ما
شعله دارد حذر از تیر نی بیشهٔ ما
سبزهٔ دانهٔ نخجیرگه عنقاییم
همه از چشمهٔ دام آب خورد ریشهٔ ما
اثر توبه ز هرجا که نمودار شود
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹
منم آن مرغ که دل نوحه طراز است مرا
قفسی تنگ تر از چنگل باز است مرا
نوبهار است و چو گلبن ز جنون در جوشم
که دگر موسم گل کردن راز است مرا
نیست چون شاخ گلم مانع طاعت مستی
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶
سرو چون سایه ز پی آمده رفتار ترا
نرگس زن شده گل، گوشه ی دستار ترا
پای مجنون تو در سلسله کی بند شود
طوق و زنجیر رکاب است طلبکار ترا
عهد کردم که گر این بار به کوی تو رسم
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰
یارب این چاک گریبان ز چه باشد گل را
چیست آیا سبب آشفتگی سنبل را
خویش را بس که دلیرانه زدم بر دریا
لرزه چون موج بر اندام فکندم پل را
گل فرستاده به من تا کند آزار مرا
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۴
در سر کوی تو شب خاک بود بستر ما
چون شهیدان سر ما بالش زیر سر ما
در تماشاگه دیدار تو ما سوخته ایم
سرمه ی دیده کند آینه خاکستر ما
ما ترقی بجز از راه تنزل نکنیم
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴
شورش مغز جنون نالهٔ مستانهٔ ماست
شانهٔ طرهٔ آشفتگی افسانهٔ ماست
بال و پر نیست که خود را برساند جایی
گریهٔ شمع به نومیدی پروانهٔ ماست
اختیار سر ما تیغ محبت دارد
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷
مدعی گر نکند بحث سخن دلگیر است
در جدل گوش و زبانش سپر و شمشیر است
باغبان گو مشو از صحبت ایشان غافل
گل جوان است، اگر مرغ گلستان پیر است!
نیست در عشق همین بند به پای مجنون
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴
صد نشان خاک مرا از اثر عصیان است
یکی از جمله ی آنها گل نافرمان است
زان درین بحر خموشند حقایق دانان
که حبابی چو برآورد نفس، طوفان است
ذوقی از دیدن معشوق به دلگیری نیست
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷
چشم من حلقهای از سلسلهٔ دست من است
دانهٔ مرغ دلم آبلهٔ دست من است
وادی چاک که از جیب بود تا دامن
در ره شوق تو یک مرحلهٔ دست من است
دست بر گل نکند غیر ز اندیشهٔ خار
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷
نوبهار است و چمن در پی سامان گل است
ابر بر روی هوا، دود چراغان گل است
بس که گل سر زده از هر سر خار ماهی
کوچه ی موج به دریا چو خیابان گل است
مستی از لاله سر شحنه چراغان کرده ست
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۱
شعله ی شوقم و از شرم زبانم لال است
صد شکایت به لبم از گره تبخال است
نشود دور سرم از قدم جلوه ی او
حلقه ی گوش من از سلسله ی خلخال است
بهر هر کار به ما مشورتی می باید
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۵
شمع بر روی تو سرگرم نگاه افتاده ست
کار آیینه ز شوق تو به آه افتاده ست
در سرشت همه کس شوق تو مادرزاد است
از رحم در طلبت طفل به راه افتاده ست
لاله زار است سر کوی تو گویی که درو
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۷
هر چه گوید ز بقا عمر سبکسر، باد است
کشتیی را چه ثبات است که لنگر باد است
دهر را مرکز خاکش همه نقشی ست بر آب
تا ببینی فلکش هم گرهی بر باد است
بلبلان پای کشیدند ز اطراف چمن
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۱
روی نیکوی ترا تندی خو در کار است
در چمن ایمنی از خار سر دیوار است
تارهای کفنم ریشه ی گل شد در خاک
از هوای تو سر تربت من گلزار است
با تو خوش بود طرب، تا تو ز محفل رفتی
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۶
دل به یک زمزمه، چون آینه، پرداز گرفت
شمع ما روشنی از شعله ی آواز گرفت
چه عجب گر نشناسند حریفان آهنگ
نغمه بر چهره ی خود پرده ی اعجاز گرفت
می کند همچو حنا گل به کف دست خزان
[...]