مدعی گر نکند بحث سخن دلگیر است
در جدل گوش و زبانش سپر و شمشیر است
باغبان گو مشو از صحبت ایشان غافل
گل جوان است، اگر مرغ گلستان پیر است!
نیست در عشق همین بند به پای مجنون
طوق خلخال هم از سلسله ی زنجیر است
رهنمایی کند و مانع رهزن گردد
شوق در راه طلب همچو عصا شمشیر است
گلرخان را سخنم کرد به من رام سلیم
که غزال غزلم آهوی آهوگیر است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی بحث و جدلهای بیثمر و ناراحتکننده است. شاعر میگوید که اگر یکی از طرفین بحث بیدلیل جدل کند، تنها باعث ناراحتی و جروبحث میشود. او میگوید که مانند یک باغبان باید از حضور در جمعهای ناسالم پرهیز کرد، زیرا عشق و احساسات حساس هستند و نباید به خطر بیفتند. همچنین شاعر به این نکته اشاره میکند که عشق نمیتواند فقط به زنجیر و بند خلاصه شود، زیرا در عین حال میتواند هدایتکند و مسیر را روشن کند. در پایان، او از علاقه و شوق خود به معشوق صحبت میکند که مانند غزلی زیبا، دلبر و جذاب است.
هوش مصنوعی: اگر کسی در بحث به جای استدلال منطقی، فقط به جدل و منازعه بپردازد، نشاندهنده این است که حرفهایش خالی از ارزش است. او تنها با کلماتش به جنگ میرود و نمیتواند حقیقت را درک کند.
هوش مصنوعی: باغبان، حرفها و صحبتهای این افراد را نادیده بگیر. گل نوجوان و تازهدم است، حتی اگر پرندهای که در باغ زندگی میکند، پیر و کهنه باشد!
هوش مصنوعی: در عشق، تنها این وابستگی و محدودیت نیست که مجنون را به پا بسته است؛ حتی زینتهایی مانند طوق و خلخال نیز جزئی از زنجیر هستند.
هوش مصنوعی: شوق و اشتياق به هدف، مانند عصا و شمشیر است که هم به انسان کمک میکند تا در مسیر حرکت کند و هم از او در برابر خطرها و موانع محافظت میکند.
هوش مصنوعی: من با صحبتهای دلنشین خود، گلرخان را تحت تأثیر قرار دادم و او را مجذوب کردم. او مانند غزالی است که در دام عشق من گرفتار شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هرکه دیوان رشیدالدین را از پس آن
وصف منهاج نظر میکند از آن طیر است
اوست در خیمه این پیر کبیری کبود
هنری شاهی کز هر هنری صد ایر است
هر چه در گیتی مرد سخنست الاوی
[...]
آهوی چشم بتان چشم تو را نخجیر است
چشم صید افکن تو آهوی آهو گیر است
کرده تیر نگهت را سبک آهنگ به جان
صف مژگان درازت که پر آن تیر است
رتبهٔ عشق رقیب از نگهش یافتهای
[...]
سرخوش از می چو نیم موج هوا شمشیر است
ابر تر را چکنم قطره باران تیر است
زور بازوی توانائیم از فیض می است
باده در طبع من آبست که در شمشیر است
موج سان بر سر هر قطره می می لرزم
[...]
دل هجران زده از سیر گلستان سیر است
دور از او موج هوابر سر ما شمشیر است
نزند ال و پرش در دم حیرت رنگم
این خزان جلوه، تذرو چمن تصویر است
نالهٔ العطش آمد ز نگاهش چون شمع
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.