روی نیکوی ترا تندی خو در کار است
در چمن ایمنی از خار سر دیوار است
تارهای کفنم ریشه ی گل شد در خاک
از هوای تو سر تربت من گلزار است
با تو خوش بود طرب، تا تو ز محفل رفتی
جام می بی مزه همچون دهن بیمار است
خنده بر سرو مکن این همه در محفل خویش
جامه ی کوتهش اولی ست که خدمتگار است
باغبان چند به ما منت بیهوده نهد
وعده ی ما و تو ای گل به سر بازار است
از کدورت، به کف اهل صفا، پنداری
برگ سبزی ست، ز بس آینه در زنگار است
از وطن عربده جو را به غریبی بفرست
سیل از کوه به صحرا چو رود، هموار است
هردم آید ز ته چاه دگر فریادش
ناله ی یوسف ما نغمه ی موسیقار است
بس که بی برگ و نوا شد ز خزان باغ، سلیم
باغبان را گل کاغذ به سر دستار است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان حال و هوای غم و عشق میپردازد. شاعر از تندی و زخمهای دل در عشق میگوید و به زیباییهای گلها و چمن اشاره دارد که نمادی از عشق و یاد محبوب است. او از درد جدایی و فقدان میگوید و تأثیر عمیق آن بر زندگیاش را بیان میکند. شاعر همچنین به مقایسه میپردازد و میگوید که بدون محبوب، زندگی خالی و بیمزه است. در نهایت، شاعر به بیثمر بودن تلاشهای بیمورد اشاره کرده و از احساسات عمیق و ناامیدی خود نسبت به عشق و زندگی میگوید.
هوش مصنوعی: محبت و زیبایی تو، با خصائل تند و تیز در قلب من نشسته است، مانند گلهایی که در باغ شکوفا میشوند و در عین حال، به خاطر وجود خاری که در اطرافشان هست، نیازمند محافظت هستند.
هوش مصنوعی: در خاک من، گلها به خاطر یاد و خاطره تو روییدهاند و سرزمین آرامش من، پر از گل و زیبایی است.
هوش مصنوعی: با وجود تو، شادی و نشاط وجود داشت، اما وقتی تو از جمع رفتی، حالا شرابی که به دست دارم بیمزه شده و همچون دهان یک بیمار احساس میشود.
هوش مصنوعی: خنده کردن بر زیبایی کسی در جمع، نشان دهنده بی ادبی است و این کار انسانی است که هنوز در مقام خدمتکاری باقی مانده است.
هوش مصنوعی: باغبان به ما وعدههایی میدهد که هیچ فایدهای ندارد. در حالی که تو، ای گل، در اوج زیبایی و جذابیت خود در بازار نمایش داده میشوی.
هوش مصنوعی: از ناخالصیها و کدورتهای درونی، وقتی به پاکی و صفای دل رسیدیم، همانند برگی سبز به نظر میآید، چون آینهها به قدری کدر و زنگار گرفتهاند که نمیتوانند زیبایی واقعی را نشان دهند.
هوش مصنوعی: آدم تن پرور و شلوغ را از وطنش دور کن، زیرا مانند سیل که از کوه به دشت سرازیر میشود، راه خود را به آسانی پیدا میکند.
هوش مصنوعی: هر لحظه از عمق چاه آوای دیگری شنیده میشود که نالهی یوسف ما همچون موسیقی یک هنرمند است.
هوش مصنوعی: باغ به خاطر فصل خزان به شدت بیبرگ و بیصدا شده است، به طوری که باغبان، گلی مصنوعی از کاغذ را بر روی دستار خود قرار داده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آرزومندی من خدمت و دیدار تو را
چون جفای فلک و محنت من بسیار است
تن من کز تو جدا ماند به نزد همه خلق
چون جهان پیش دل و چشم تو بی مقدار است
دلم از فرقت تو تنگ چو چشم مور است
[...]
هر که از درد تو محروم بود بیمار است
و آنکه داغ تو نه پر سینه او افگار است
دلم از ناوک آن غمزه شکایت نکند
که بر این خسته حق نعمت او بسیار است
گله از بار غم و بار سنم نیست مرا
[...]
اثری در قدح باده ز لعل یار است
قبلهٔ خسته دلان خاک درِ خمّار است
سخن عقل در این کوی ندارد وزنی
عشق از آن دل که در او عقل بود بیزار است
خبر از سوز دلم نیست کسی را چون شمع
[...]
دلم از دردِ فراق تو قوی افگار است
دیده در حسرت یاقوت تو گوهربار است
ای که گفتی خبری از تو صبا برد ولی
مشکل این است که او نیز چو من بیمار است
دور از او کار من آسان بکن ای غم ورنه
[...]
بگذر از توبه و تقوی که همه پندار است
در پی مطرب و می باش که کار این کار است
صف زده دردکشان پیش در میکده اند
زاهد صومعه را وقت پس دیوار است
رشته سبحه که از گوهر اخلاص تهی ست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.