گنجور

 
سلیم تهرانی

روی نیکوی ترا تندی خو در کار است

در چمن ایمنی از خار سر دیوار است

تارهای کفنم ریشه ی گل شد در خاک

از هوای تو سر تربت من گلزار است

با تو خوش بود طرب، تا تو ز محفل رفتی

جام می بی مزه همچون دهن بیمار است

خنده بر سرو مکن این همه در محفل خویش

جامه ی کوتهش اولی ست که خدمتگار است

باغبان چند به ما منت بیهوده نهد

وعده ی ما و تو ای گل به سر بازار است

از کدورت، به کف اهل صفا، پنداری

برگ سبزی ست، ز بس آینه در زنگار است

از وطن عربده جو را به غریبی بفرست

سیل از کوه به صحرا چو رود، هموار است

هردم آید ز ته چاه دگر فریادش

ناله ی یوسف ما نغمه ی موسیقار است

بس که بی برگ و نوا شد ز خزان باغ، سلیم

باغبان را گل کاغذ به سر دستار است

 
 
 
ادیب صابر

آرزومندی من خدمت و دیدار تو را

چون جفای فلک و محنت من بسیار است

تن من کز تو جدا ماند به نزد همه خلق

چون جهان پیش دل و چشم تو بی مقدار است

دلم از فرقت تو تنگ چو چشم مور است

[...]

کمال خجندی

هر که از درد تو محروم بود بیمار است

و آنکه داغ تو نه پر سینه او افگار است

دلم از ناوک آن غمزه شکایت نکند

که بر این خسته حق نعمت او بسیار است

گله از بار غم و بار سنم نیست مرا

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از کمال خجندی
ناصر بخارایی

اثری در قدح باده ز لعل یار است

قبلهٔ خسته دلان خاک درِ‌ خمّار است

سخن عقل در این کوی ندارد وزنی

عشق از آن دل که در او عقل بود بیزار است

خبر از سوز دلم نیست کسی را چون شمع

[...]

خیالی بخارایی

دلم از دردِ فراق تو قوی افگار است

دیده در حسرت یاقوت تو گوهربار است

ای که گفتی خبری از تو صبا برد ولی

مشکل این است که او نیز چو من بیمار است

دور از او کار من آسان بکن ای غم ورنه

[...]

جامی

بگذر از توبه و تقوی که همه پندار است

در پی مطرب و می باش که کار این کار است

صف زده دردکشان پیش در میکده اند

زاهد صومعه را وقت پس دیوار است

رشته سبحه که از گوهر اخلاص تهی ست

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از جامی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه