گنجور

 
سلیم تهرانی

نوبهار است و چمن در پی سامان گل است

ابر بر روی هوا، دود چراغان گل است

بس که گل سر زده از هر سر خار ماهی

کوچه ی موج به دریا چو خیابان گل است

مستی از لاله سر شحنه چراغان کرده ست

می دلیرانه بنوشید که دوران گل است

باغبان خار عبث بر سر دیوار نهد

رخنه ی این چمن از چاک گریبان گل است

ترسم آخر همه اطراف چمن درگیرد

از چراغی که نهان در ته دامان گل است

گل چو ما نیست که از قصه ی عشاق سلیم

نکته ای چند بر اوراق پریشان گل است

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
جویای تبریزی

خط پشت لب میگون تو عنوان گل است

دهنت نقطهٔ بسم الله دیوان گل است

شده از یاد تو هر قطرهٔ خونم چمنی

موج خون جگرم جوش خیابان گل است

مزه از شور دلم رفت چو زخمش به شد

[...]

بیدل دهلوی

خنده‌صبحی‌ست‌که در بندگریبان‌گل است

عیش موجی‌ست‌که سرگشتهٔ توفان‌گل است

غنچه را بوی دل‌افزا سخن زیرلبی‌ست

خلق خوش ابجد طفلان دبستان‌گل است

محو رنگینی گلزار تماشای توام

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه