بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱
آیینه بر خاک زد صُنعِ یکتا
تا وانمودند کیفیتِ ما
بنیادِ اظهار بر رنگ چیدیم
خود را به هر رنگ کردیم رسوا
در پرده پختیم سودایِ خامی
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳
ای خیال قامتت آه ضعیفان را عصا
بر رخت نظارهها را لغزش از جوش صفا
نشئهٔ صدخم شراباز چشممستتغمزهای
خونبهای صد چمن از جلوههایت یک ادا
همچوآیینه هزارت چشم حیران رو بهرو
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷
در خموشی همه صلح است، نه جنگ است اینجا
غنچه شو، دامن آرام به چنگ است اینجا
چشم بربَند گرت ذوق تماشایی هست
صافی آینه در کِسوت زنگ است اینجا
گر دلت ره ندهد جرم سیهبختی توست
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶
چه امکان است گرد غیر ازین محفل شود پیدا
همان لیلی شود بیپرده تا محمل شود پیدا
غناگاه خطاب از احتیاج آگاه میگردد
کریم آواز دِه! کز ششجهت سایل شود پیدا
مجازاندیشیات فهم حقیقت را نمیشاید
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹
چه ظلمت است اینکه گشت غفلت به چشم یاران ز نور پیدا
همه به پیش خودیم اما سرابهای ز دور پیدا
فسون و افسانهٔ تو و من فشاند بر چشم و گوش دامن
غبار مجنون به دشت روشن چراغ موسی به طور پیدا
در آمد و رفت محو گشتیم و پی به جایی نبرد کوشش
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴
جز پیش ما مخوانید افسانهٔ فنا را
هرکس نمیشناسد آواز آشنا را
از طاق و قصر دنیاکز خاک وخشت چینید
حیفاست پستگیرید معراج پشت پا را
چشم طمع مدوزید برکیسهٔ خسیسان
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳
دو روزی فرصت آموزد درود مصطفا ما را
که پیش از مرگ در دنیا بیامرزد خدا ما را
در این صحرا کجا با خویش افتد اتفاق ما
که وهم بیسر و پایی برد از خود جدا ما را
بهگردشخانهٔ چرخیم حیران دانهٔ چندی
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳
ز آهم مجویید تأثیر را
پر از بال عنقاست این تیر را
مصوِّر به هر جا کشد نقش من
ز تمثال رنگیست تصویر را
درین دشت و در، دام صیاد نیست
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸
گر کنم با این سر پرشور بالین سنگ را
از شرر پرواز خواهد گشت تمکین سنگ را
من به درد نارساییها چهسان دزدم نفس
میکند بیدست و پایی ناله تلقین سنگ را
از جسد رنگ گداز دل توان دید آشکار
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۰
کی بود سیری ز ناز آن نرگس خودکام را
باده پیماییگرانی نیست طبع جام را
من هلاک طرزاخلاقم چهخشم وکوعتاب
بویگل آیینهدار است از لبت دشنام را
ضبط آداب وفاگریک تپش رخصت دهد
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۴
رخصت نظارهایگر میدهد جانان مرا
میکشد خاکستر خود در ته دامان مرا
از اثرپردازی ناموس الفتها مپرس
شانهٔ زلف تحیر میشود مژگان مرا
بسکه گرد تیرهبخیهاست فرش خانهام
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۵
سوار برق عمرم، نیست برگشتن عنانم را
مگر نام تو گیرم تا بگرداند زبانم را
عدم کیفیتم خاصیت نقش قدم دارم
خرامی تا به زیرپای خود یابی نشانم را
به رنگ شمع گر شوقت عیار طاقتم گیرد
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰
داغ عشقم، نیست الفت با تنآسانی مرا
پیچ وتاب شعله باشد نقش پیشانی مرا
بیسبب در پردهٔ اوهام لافی داشتم
شد نفس آخربه لب انگشت حیرانی مرا
از نفس بر خویش میلرزد بنای غنچهام
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۶
حسن شرم آیینه داند روی تابان ترا
چشمعصمت سرمهخواندگرد دامان تو را
بسکه بر خود میتپد از آرزوی ناوکت
میکند در سینه دل همکار پیکان تو را
در تماشایت همین مژگان تحیر ساز نیست
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۰
مغتنمگیرید دامان دل آگاه را
محرمان لبریزیوسف دیدهاند این چاه را
در دبستان طلب تعطیل مشق درد نیست
همچونال خامه در دل خشکمپسند آهرا
زحمت شیب و شباب ازپیکرخالی مکش
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۶
گل بر رختگشود نقابکشیده را
آیینه آب داد ز روی تو دیده را
عمریست درسماز لبلعل خموش تست
یعنی شنیدهام سخن ناشنیده را
ماییم و حیرتی و سر راه انتظار
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۹
از سپند ما که مییابد سراغ ناله را ؟
گرد پیشاهنگ کرد این کاروان دنباله را
داغ حسرت سرمهگرداند به دلها ناله را
برلب آواز شکسن نیست جام لاله را
ما سیه بختان حباب گریهٔ نومیدیایم
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۰
کردم رقم بهکلک نفس مد ناله را
دادم به باد شعلهٔ شوقت رساله را
از سرمه چشم شوخ تو تمکینپذیر نیست
نتوان بهگرد، مانع رم شد غزاله را
از ره مروبه عیش شبستان این چمن
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۳
نیست با حسنت مجالگفتگو آیینه را
سرمه میریزد نگاهت درگلو آیینه را
غیر جوهر در تماشای خط نو رستهات
میکند صد آرزو دردل نموآیینه را
خاتم فولاد را از رنگگل بندد نگین
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۰
لغزشی خورده ز پا تا سر ما
خنده دارد خط بیمسطر ما
ذره پر منفعل اظهار است
کو هیولا و کجا پیکر ما
مینهد بر خط زنهار انگشت
[...]