گنجور

 
بیدل دهلوی

از سپند ما که می‌یابد سراغ ناله را ؟

گرد پیشاهنگ کرد این کاروان دنباله را

داغ حسرت سرمه‌گرداند به دلها ناله را

برلب آواز شکسن نیست جام لاله را

ما سیه بختان حباب گریهٔ نومیدی‌ایم

خانه بر آب است یک سر مردم بنگاله را

عقل رنگ‌آمیز،کی‌گردد حریف درد عشق

خامهٔ تصویرکی خواهدکشیدن ناله را

عافیت‌سنجان طریق عشق کم پیموده‌اند

دور می‌دارند ازین ره خانه جوی خاله را

از ره تقلید نتوان بهرة عزت‌گرفت

نشئهٔ جمعیت‌گوهر نباشد ژاله را

درتب عشقم سپندی‌گر نباشد‌گو مباش

از نفس بر روی آتش می‌نهم تبخاله را

برق جولانی‌که ما را در دل آتش نشاند

می‌کند داغ ازتحیر شعلهٔ جواله را

کشتهٔ آن چشم مخمورم‌که مد سرمه‌اش

تا سرکوی تغافل می‌کشد دنباله را

شوخی‌حسنش برون‌است‌ازخط تسخیرخط

پرتو مه می‌زند آتش‌کمند هاله را

مکر زاهد ابلهان را سر خط درس ریاست

سامری تعلیم باطل می‌کندگوساله را

روح‌را از بندجسمانی گذشتن‌مشکل است

هرگره‌، منزل بود درکوچهٔ نی ناله را

سوخت دل اما چراغ مدعا روشن نشد

در جگریارب چه آتش بود داغ لاله را

ازدل خون‌بسته بیدل نشئهٔ راحت‌مخواه

باده جز خونابه نبود ساغر تبخاله را

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۱۵۹ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
صائب تبریزی

دید تا در آتش تعجیل، نعل لاله را

می کند در هفته ای گل خنده یکساله را

هست در سرگشتگی آرامش صاحبدلان

نیست بی گردش وجودی شعله جواله را

عاشقان را قرب خوبان برنیارد از خمار

[...]

فیاض لاهیجی

گر نهان سازم غم عشقت چه سازم ناله را

تب اگر پوشیده ماند چون کنم تب خاله را

دست افشاندی ز گلشن ریختی اوراق گل

روی گرداندی ز صحرا داغ کردی لاله را

یک گل از زخم خدنگت تازه بر من نشکفد

[...]

یغمای جندقی

صرف کار ناله کردم عمر چندین ساله را

یار یار دیگران شد خاک بر سر ناله را

سبحه از دستم ستد طفلی که از مشکین صلیب

بر میان زنار بندد زاهد صد ساله را

جان شیرین عرضه کردم بر دهانش لب گزید

[...]

بلند اقبال

زیر سرو و پای گل بنگر صفای لاله را

زن دوجام می که تا گیرد غم صد ساله را

نوعروس باغ را با این سه بخشیده است زیب

آفرین ها کرد باید صنعت دلاله را

با وجود اینکه خود رویش چو روی دلبر است

[...]

وفایی مهابادی

شانه زد بر روی خود چون طرهٔ دلاله را

یاسمن بر ماه من داغی به دل زد لاله را

پر عرق شد لعل او از چشم، چون رو برافروخت

پس چرا گویند مهر از گل بگیرد ژاله را؟

روزها دل در پی زلف تو آه و ناله کرد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه