آیینه بر خاک زد صُنعِ یکتا
تا وانمودند کیفیتِ ما
بنیادِ اظهار بر رنگ چیدیم
خود را به هر رنگ کردیم رسوا
در پرده پختیم سودایِ خامی
چندان که خندید آیینه بر ما
از عالمِ فاش بیپرده گشتیم
پنهان نبودن، کردیم پیدا
ما و رُعونت، افسانهٔ کیست
نازِ پری بست گردن به مینا
آیینهواریم محرومِ عبرت
دادند ما را چشمی که مگشا
درهایِ فردوس وا بود امروز
از بیدماغی گفتیم فردا
گوهر گره بست از بینیازی
دستی که شستیم از آبِ دریا
گر جیبِ ناموس تنگت نگیرد
در چینِ دامن خفتهست صحرا
حیرتطرازیست، نیرنگسازیست
تمثالِ اوهام آیینه دنیا
کثرت نشد محو از سازِ وحدت
همچون خیالات از شخصِ تنها
وهمِ تعلّق بر خود مچینید
صحرانشیناند این خانمانها
موجود نامی است، باقی توهّم
از عالمِ خضر رو تا مسیحا
زین یأسِ مُنزَل ما را چه حاصل
همخانه بیدل، همسایه عَنقا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی مفهوم وجود و هویت انسان میپردازد و از آینه به عنوان نمادی از خودآگاهی و واقعیت استفاده میکند. شاعر به اثرات ظاهری و فریب دنیا اشاره میکند و میگوید که مردم خود را در اشکال و رنگهای مختلف پنهان کردهاند و از حقیقت خود دور شدهاند.
همچنین به این نکته اشاره میکند که انسانها در جستجوی نشانههایی از عبرت و آگاهی هستند، اما در عوض، فقط توهمات و خیالات را میبینند. در نهایت، شاعر به ناامیدی از زندگی اشاره میکند و بیان میکند که جستجوی معنای واقعی در دنیای توهم و فریب، بیثمر است. این شعر به نوعی انتقاد از سطحینگری و عدم درک عمیق انسانها از خود و هستیشان است.
آیینه نماد خودآگاهی، حقیقت و تجلی الهی است. خداوند با خلقت انسان (که آیینه وجود اوست) حقیقت وجود انسان را نمایان کرد.
ما برای خودنمایی و اظهار وجود، به رنگهای مختلف (ظواهر و تعلقات مادی) متوسل شدیم، اما این کار ما را رسوا و بیاعتبار کرد.
در پشت پردههای نادانی، خیالهای خام و ناپختهای پروراندیم، تا جایی که آیینه (حقیقت) به ما خندید.)
از عالم حقیقت که همهچیز در آن آشکار است، بیپرده شدیم و بهجای پنهان ماندن (تواضع)، خود را آشکار و رسوا کردیم.
رعونت و خودبینی ما از کجاست؟ این افسانه کیست؟ ناز و زیبایی پریوشان (جهان مادی) ما را به بند کشید.
ما مانند آیینه هستیم، اما از عبرت گرفتن محروم شدهایم؛ چشمی که به ما داده شده (بصیرت) به دلیل عدم استفاده، بسته مانده و ما را از دیدن حقیقت بازمیدارد.
درهای بهشت (حقیقت و معرفت) امروز باز بود، اما ما از نادانی گفتیم که فردا به آن میرسیم.
ما دارای گوهری ارزشمند (روح الهی) است که در بینیازی از دنیا به کمال میرسد. اما ما با دل بستن به دنیا (شستن دست در آب دریا)، این گوهر را از دست دادیم.
اگر دامن ناموس و شرافت تو را حفظ نکند صحرای حقیقت در زیر لایههای فریبنده دنیا پنهان است
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و فریبندگی دنیا اشاره دارد و به نوعی به بازی با تصورات و خیالات انسانها پرداخته است. دنیا همچون آینهای است که تصوراتی را در خود منعکس میکند و به همین دلیل میتواند ما را در حیرت و شگفتی نگه دارد. این آینه، ترفندهایی را در خود گنجانده که باعث میشود ما به راحتی فریب خورده و در دام روشناییهای زودگذر آن بیفتیم.
کثرت (جهان مادی) با ساز وحدت (حقیقت الهی) محو نشد، همانطور که خیالات از ذهن یک شخص تنها محو نمیشود.
توهم وابستگی به دنیا را به خود نبندید؛ این خانهها (جهان مادی) مانند صحرانشینان بیثبات و گذرا هستند.
وجود حقیقی فقط نامی است، بقیهاش توهم است؛ از عالم خضر (جهان جاودان) به سوی مسیحا (حقیقت الهی) حرکت کن.
از این یأس و ناامیدی چه سودی بردیم؟ بیدل، تو همخانه و همسایه عنقا (حقیقت دستنیافتنی) هستی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
کردم چه از لا رخ سوی الا
دیدم مبین خود را در اسما
دادم چو ساقی آنجام باقی
از پای تا سرگشتم همه لا
نا اسم و رسمی نه وضع و شکلی
[...]
کردم چو از لا رخ سوی الا
دیدم مسما خود را در اسما
تا تو نشینی ایمن به ساحل
کی در کف آری دُرّی ز دریا
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.